پنجشنبه ۲۹ شهريور
|
آخرین اشعار ناب مریم عادلی
|
پروانه داشت پَرمی زد
به هرکجا سَرمی زد
با بالهای رنگارنگ
آدمومی کردملَنگ
خال خالهای قشنگِش
هرجوری بود یِه رنگش
یه هونشست روچشمه
اون نازنینِ تشنه
رفت نزدیک وآبی خورد
آب اونو با خودش بُرد
دختَر کوچیکِ دِه
دستِش تو دستِ ننه
اون لحظه روگریه کرد
دلش براش شُدپُردرد
زودی پریدتوی آب
برداشت اونوباشتاب
پَرهاشوخشک کردبه باد
کَم کَمَک دلداریش داد
پروانه جون گرفت و
سَرش کمی تکون داد
تشکر کرد از اون که
نجات داد وبهش جون داد
یه هو نگاه کرد بالِش
بالهای رنگی خالِش
دید بالهاش رنگ نداره
رنگِ قشنگ نداره
آب بُرده بود قشنگیش
اون پَرو بالِ رنگیش
گریه اَمونش نداد
فریاد ودادوصد داد
دختر دِلِش براش سوخت
از برگ براش لباس دوخت
اما نشد دلِش شاد
اون پروانه ی آزاد
دختر بُردِش به خونه
نشوند میونِ پونه
پروانه باز رنگ نشُد
اون بالش قشنگ نشد
دختر یه فکری بازکرد
یه فکرِ بِکری باز کرد
چندتا مدادِ رنگی
آوُرد و چندگُل کشید
رو بالهای قشنگش
عکسِ یه بُلبُل کشید
پروانه خوشحال شدو
پرید تو اوجِ خدا
دعا کرد واسه دختر
دخترِ خوبِ روستا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
🦋