#دریای_طوفانی
در این دنیای وانفسا تن آسانی نمی بینم
سرای زحمت است و راحت جانی نمی بینم
به دنیای تمدن آن خراب آباد رویایی
بجز یک مشت زشتی های حیوانی نمی بینم
ز بیداد بشر فریادها در نطفه خاموش است
در آن وحشی گری اخلاق انسانی نمی بینم
کنم تکرار با خود آیه «بردا سلاما» را
سرا پا آتش است آنجا گلستانی نمی بینم
چو برگشتم به دنیای فریبای مسلمانان
به پشت پرده آئین مسلمانی نمی بینم
پریشان خاطرند آنانکه داغ دل نهان دارند
ولی در داغ پیشانی پریشانی نمی بینم
سحر تا شب در آویزند پای منبر واعظ
پشیمانند اما من پشیمانی نمی بینم
نظر کردم دمی بر آن سرانگشتان سلطانی
سراسر خاتم است اما سلیمانی نمی بینم
چو برگ و بار دهقان را شغالان برده بر یغما
دگر دستی برای گوهر افشانی نمی بینم
فرو دستان فرو ریزند چونان برگ پاییزی
دل انگیزی ز دست برگ ریزانی نمی بینم
دما دم میرسد بر گوشم اخبار فراوانی
چرا پس من نشانی از فراوانی نمی بینم
بر آمار دروغین مرغکی بریان می خندد
اگر چه در خیابان مرغ بریانی نمی بینم
خدا را! ناخدا! دیگر رها کن کشتی ما را
تو را من لایق #دریای_طوفانی نمی بینم
اگر طوفان بپا خیزد نه سر ماند نه سامانی
سری بالاتر از این نابسامانی نمی بینم
بسر دارم روم بر باغ از این دنیای آلوده
ولی در بوستان سبزیّ و ریحانی نمی بینم
به هر جا می روم رنگ سپهر نیلگون اینست
گریزی از چنین اوضاع بحرانی نمی بینم
#یگانه صبر کن شاید رسید از باغ و بر نوبر
که هر چند آسمان خشک است و بارانی نمی بینم
#امیر_وحدتی_یگانه
قلمتان نویسا