ای دل،، آرام! نگو حرف دلت را به کسی
ای دل،، آرام! نگو راز خودت را به کسی
تو اگر فاش کنی سفره دلت را
تو اگر بشکنی این گنج سکوت و خفقان را
باز هم مثل همیشه این گنهکار تویی...
باز هم مثل همیشه این تبهکار تویی...
مجرم اصلی این درد جگرسوز تویی...
قاتل اصلی این قلب درون سوز تویی...
ای دل آغاز نکن درد دلت پیش کسی
ای دل حاشا که کنی فاش به هر بی نفسی
تو اگر باز بگویی که منم خسته شهر
تو اگر باز بگویی که منم با همه قهر
این جماعت باز گویند که تنها نیستی
این جماعت باز گویند که از ما نیستی
یکی از دوستان دبیرستان جویای احوال شد و پیشنهاد داد به یاد ایام گذشته شعری رو باهم بنویسیم بنده هم با با جان دل پذیرفتم و گفتم چرا که نه زیبایی شعر در همفکری و همدردیِ
حاصل تفکر کوتاه دونفره شد خط خطی بالا
درود بر شما قالب شعر قطعا مثنوی هست ولی متاسفانه سایت به قدری برای بارگذاری این شعر اذیتم کرد که چندین بار تکرار کردم و این تکرار موجب فراموشی تصحيح قالب بود سپاس از نقد شما♥️
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
دلنوشته زیبایی است
در ضرورت خاموشی