درود دفتر گاو یک چشم تقدیم می کند
کوچ خواهم کرد
از سکوت خسته ی یک شاخه
کوچ خواهم کرد
از ثانیه هایی که زبان رودرا
هرگز نمی فهمیدند
بهترین سمبل یک رود
گردش پیچیده یک حرف
در اهتزاز غرق است
گاهی رود سرود خورشید
سرشته در نوسان یک درخت
گاهی باد عافیت مهربانی شاخه ها
پرنده ها نوشداروی آسمان
من از هجوم فلسفه ی پرواز می ترسم
ازتنش شاخه ها
کنار رود می ترسم
باد هیاهوی مبهم رود
من از غربت ثانیه ها
در خستگی یک شاخه می ترسم
گاهی جاده فصل هیاهو
هیاهو نافصل بی اکسیژن جاده
جاده ها قرن غریبانه ی مرگ است
اطراق کرده در ابدیت
اطراق کرده در ابری شبیه تقدیر
اطراق در وارونگی شب تبدار جاده
اطراق همان فلسفه ی سقف سکوت است
گاهی در حجم زخم هایم
رودخانه شکل ناپیدای درد است
رودخانه پشت سر خورشید
میقات پنجره خواهد بود
من از میقات به سیرت باغ مشکوکم
هرگز نپرسید
حال فواره در کویر چگونه خواهد بود ؟؟؟
گاهی مرگ فواره ی سبز کویر است
مرگ رجعت سبز زنی خواهد بود
باران را تا نبض بی سقفی بازی می داد
من از تکرار هجا در آمیزش باد بیزارم
از واژه
تا نگاه بی اهمیت قارچ ها در باران بیزارم
گاهی باران نشان عهد خدا خواهد بود
وگاهی مرگ دریچه مسدود ماهی در رودخانه
با احترام محمدرضا آزادبخت
تقدیم به نیشخند مرگ در خاطره ی یک بشقاب شکسته
درود برشما جناب آزادبخت عزیز
بسیارزیباست
آفرین
نحوه ی چیدمان هم الحمدالله درست شده
وازشلختگی دراومده
بسیارعالی