چهارشنبه ۵ دی
|
آخرین اشعار ناب حسن پوررضایی
|
آنچه کاتب از سیاهی با سیاهی مینوشت
داستانِ تلخیِ ما بود و بخت و سرنوشت
بی تو چندان نیستم خشنود از دَورِ زمین
باتو امّا هر کجا باشم، بوَد آنجا بهشت
از شرابِ کهنه باید گفت و از مستانگی
میکده از ما رقم زد داستان، با خشت خشت
آسمان، رنگینکمان، ماه و ستاره، آفتاب
جمله زیبایند و بی شوقِ تو می باشند، زشت
آتشِ مِهرِ تو یکجا بر دلم آمد فرود
گوئیا خاکِ مرا با روحِ تو، یزدان سرشت
باورم باشد که همزادِ منی در خلقتم
بذرِ عشقت را خدا درجانِ من اینگونه کِشت
گرچه در ظاهر، همان پاییزیام، بی شاخ و برگ
تو ولی پُر بار هستی از گُلِ اردیبهشت
|
|
نقدها و نظرات
|
عرض ادب خدمت بانو جمیله فهیم بامحبت سپاس بر شما🍎🍎🍎🍎🍎 | |
|
زبانت همیشه ب شعر و ادب اراسته شاهزاده خانوم مهربان... .🍎🍎🍎🍎🍎
| |
|
دلت همیشه شاد لبت خندان استاد گرانقدر... .🍎🍎🍎 | |
|
آرزومند م همیشه ساز دلت کوک باشد یاسر عزیز ودل نشین.🍎🍎🍎🍎🍎 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برشما جناب پوررضایی بزرگوار
بسیار زیبابود