حالا

حالا که قسمت گشته با هم آشنا باشیم
حالا که مهرت ماندگار و جاودان گشته
حالا که جان جان جانم گشته ای ،ای دوست
حالا که نازت نازنین عین نیاز ماست
حالا که پر گشته شمیم عشق در جان و دل تشنه
حالا که هستیم شدی ای دوست
حالا که سرمست و غزل خوانم
از لطف و یمن بودنت ای دوست
حالا که جان جان جانم گشته جان تو
باید نوای عاشقی سر داد
مثل پرستو در جوار عشق
همواره مشتاق بهاران بود
حالا که در لحظه دلم غارت شد و وا داد
آنی نگاهی کردم ودل رفت
تا اوج اوج خواهش و تسلیم
حالا که گم گشتم فقط در تو
حالا که دل دادم به ناز ناز چشمانت
ای مهربان بانو
ای مهر تو بر روح و جانم ماندگار ای عشق
تصدیق کن ای ناب ناب ناز
ای عشق جاویدان
اینک درخت آرزوهایم ثمر داده
یک عشق پاک و پرزمهر و عاطفه آمد
سمت دل دیوانه ام حالا
حالا شمیم و عطرو بویت در سحرگاهان
بر چهره شاد و پر از لبخند دل
هر لحظه و هرثانیه ،هردم
خوش می وزد خوش می وزد ای عشق
حالا که هستی تو
حالا که مستم من
حالا که جشن شادی و شور و شعف برپاست
در جان و روحم مهر تو شد ماندگار ای عشق
حالا که هستی تو کنارم از چه دلتنگی کند این دل
ای عشق جاویدان
ای آخر لطف و صفا ای عشق
حالا که هستی تو
در دیدنت دل بی توقع می تواند بود
حالا که مدهوش و غزل خوانم
حالا که مست و شاد و شیدایم
از دیدنت ما را مکن محروم
من با تو آغازم شده آغاز
آغاز سرمستی
دل تا ابد خواهان دیدار است
مدهوش وتسلیم و غزل خوان و پر از خواهش
حالا که هستی تو
با چهره شادت دلم شاداب شاداب است
حالا که مستم من
تنها  تو را خواهم
تنها تو را جویم
تنها برای تو دلم گوید
زین پس غزل ها را
ای شاه بیت لحظه های ناب و نایابم
سلطان قلبم مهربان بانو
حالا که مستم کرده ای ای دوست
پیشم بمان تا آخر هستی
از خود مران ما را
با بودنت مستم نما ای جان
تا جان بگیرد جانم از جانت
جانانه جان دل
پیشم بمان تا آخر هستی
ای عین سرمستی
مستانه می خواهم تو را ای دوست
مستانه می خوانم تو را ای دوست
مستانه می جویم تو را ای دوست
مستانه مستم کن
ای هستی جانم
تا آخر هستی
پیشم بمان ای دوست
پیشم بمان ای دوست
پیشم بمان ای دوست

#حسین گودرزی"تشنه"

۱۳۹۶/۰۹/۱۲