شعری در قالب مسمط مسدس
ناگه فرو میریزد این دیوار
بر قلب خسته میشود آوار
قلب همیشه خسته و بیزار
از لحظههای تیرهی تکرار
قلب مرا از خاکها بردار
ای عاشقِ از خود فرارفتن
دیوار من دیوار تنهایی
وقتی نمیدانست اینجایی
بر جای مانده با شکیبایی
دور از شکوه و شعر و زیبایی
بی لحظهای احساس رویایی
افراشته در متن جان و تن
دیوار بیریشه، پر از تردید
دیوارِ دور از روزنِ خورشید
وقتی دلش از غصه میجوشید
وقتی که خود را بیهدف میدید
از بغض خود بیوقفه میلرزید
در جستجوی ذرهای روزن
تا اینکه ناگه دست تو آمد
هی ضربه بر دیوار تنها زد
تا که فروریزد تن این سد
این سد که با شکل و نمای بد
در یک حضور تیره و ممتد
من را جدا میکرد از این من
من از خودم خیلی جدا بودم
با قلب خود ناآشنا بودم
مثل عروسک بیصدا بودم
اصلا نمیدانم کجا بودم
بیزار از این بد لحظهها بودم
تا اینکه دیوارم فروافتاد
از غربت روحم شدم آزاد
قلبم تپید از اینکه آزادم
من به تو و دست تو دل دادم
ای عاشق از خود فرارفتن
شبنم حکیم هاشمی
،..........................................
پینوشت مهم:
بند آخر این شعر به صورت ترکیبی نوشته شده است؛ بهطوری که شامل پنج بیت تسمیط و چهار بیت مثنویه، و مصرع آخر هم تکرار مصرع آخر بند اوله.. .