بیمحل میگذری از منِ آواره محل
در محل میگذرم زار زَن و و زارِ محل*
چهرهات میگذرد بر منِ خونابه به چشم
دیدگان میگذرند از من و: نظّاره محل!
.............
رازِ حُزن تو چو یکبار بگفتم، هر روز-
یک دوصد بار بگویند در این باره محل
مردمانند و ملامت! کر و کور از کَردهم
سَرَک اندر سَرِ کارم زده بیکاره محل
خرم آنروز که چون لکلکِ تک، ترک کنم
جمله این جمعیتِ تکتک و صد پاره محل!
........
گام بُگذار دگربار به چشمم ای یار!
تا گزیند دلِ آواره، دگرباره محل
گر چه در صورت و سیرت بَدَم و مجرمِ عشق
همدمِ دزد، بِه از ساکنِ مکّاره محل
عیبِ صادق مکن از مونسیِ بدکاران
که ز دیّار ریا رفته به بدکاره محل**
(حاشیه)
*یعنی در حالی که زار زن و زار و بیچارهٔ محل هستم میگذرم...
**راستش من معتقدم این شعر چندان خوب نیست. اما یک مقدار برایم خاطره انگیز است. یک آقایی به خاطر بیت اول این غزل مرا حسابی مسخره کرد (خدا مزدش دهاد!). و راستش من خیلی از خودم ناامید شدم😑😔😔 ولی خب انقدر ها هم بد نیست😁 چون یک مقدار متفاوت بود گفتم منتشرش کنم
زیبا بود
بنظر میرسد کردهم را با معنای کردهی خود ، بکار بردهاید منتها شکسته و محاوره شده است