ز اسم خود دمی برداشتم قید مسلمان را
سخن از مرتضی گویم فقط آن شاه مردان را
گذشتم از خودم یا رب پرستم پیر مستان را
صغیری کردهام بگذر ز سردار و ببین آن را
《 الا تا خویشتن بینی نبینی روی جانان را 》
شدم عاجز ز فهم او دگر چیزی نمیجویم
ز بیرون خوب و از داخل پر از داد و هیاهویم
نفختَ فیَّ من روحک سیه مویی سیه مویم
بشر گر پیرو ثانی شوی یا للعجب گویم
《 که با آن روح رحمانی بری فرمان شیطان را 》
محمد جز مودت از شما اجری نمیخواهد
اگر حاکم ظُفَر باشد کسی قرآن نمیخواند
اگر دنبال حق هستی بگو قطعا نگو شاید
مدار گنبد حیدر شود مرکز بگرداند
《 مدارِ گنبدِ گردون نظامِ مُلکِ امکان را 》
درون صحن مولا دل سپردن میبرد بالا
در آن حتی مقامم را نشستن میبرد بالا
تو دل بشکن تو را گر دل شکستن میبرد بالا
فقط گفت از تو لبهایم که قطعا میبرد بالا
《 ثنای چون تو دانایی من ناچیز نادان را 》
ز قتال العرب گویم علی در جنگها ببر است
سزای دشمنش آتش شروع دوزخ از قبر است
پرستش میکنم او را نمازم سجدهام جبر است
علی خورشید و من سایه کنون نفسم چنان ابر است
《 بلی ابر از نظر پنهان کند خورشید تابان را 》
رود گر پردهها تنها امیرالمومنین بینی
به کرسی او به منبر او خدا را این چنین بینی
هر آن جایی کنی دیدن همین بینی همین بینی
تماشا کن علی را تا خدا را در زمین بینی
《 که حق بر صورت خود خلق فرموده است انسان را 》
بدیدم خواب زیبایی همه بودند در طاعت
علی در عرش بنشسته به روی کرسی قدرت
پریشان گشتم و مجنون پریدم غرق در حسرت
نمازم را دگر رو بر دو سو میخوانم از حیرت
《 تو هم چون من شوی بینی گر این خواب پریشان را 》
نجف راز است هر کس شد خدایی میرود آنجا
نه تنها حافظ و سعدی سنایی میرود آنجا
بدان سائل اگر کردی دعایی میرود آنجا
تعجب میکند وقتی گدایی میرود آنجا
《 به خود همدوش بیند آدم و نوح و سلیمان را 》
رود معراج اگر باشد علی معبود پیغمبر
ببین حتی همان جا را که تنها بوده پیغمبر
ببین محراب را باشد نجف مقصود پیغمبر
ندارد شعر معنایی اگر فرموده پیغمبر
《 در اوصاف تو از قول خدا آیات قرآن را 》
به نقل از حضرت خاتم تو تک سردار کراری
تو خون هستی در این پیکر تو هستی در رگم جاری
به گنبد خورد چشمانم روم بر سجده اجباری
بگویم نکتهای را تا بدانی گر گنهکاری
《 به شرط مهر او دارد خدا مبذول غفران را 》
نبی گوید هر آنجایی نظر کردم تو آنجایی
بخوان قرآن خدا گوید خلقنا پس تو آن نایی
عجب معبود زیبایی عجب قرآن و معنایی
اگر خواهی علی باید روی در قلب آنهایی
《 که دیو نفس کشتند و طلب کردند یزدان را 》
اگر از عشق میگوید یقین عاشق تو را گوید
کند توصیف حق صادق فقط صادق تو را گوید
به هر آیه به هر سوره شها خالق تو را گوید
اگر انسان بگوید کن عطا رازق تو را گوید
《 تو روزی میدهی شاها چه کافر چه مسلمان را 》
علیرضا نقدی
مصراعهای ضریب ۵ از صغیر اصفهانی میباشد