بسم الله الرحمن الرحیم
ببین تفسیر شیدایی میان رحلِ اندامت
چپاول میکند شولایِ خواب آلوده را در باد
و بر پیشانی شب ها
عیادت بر عبادت میخزد لُختیّ مادرزاد
بگو فردا چه می پوشی
برای چشم های کور فهمی که
گشوده بال دیدن را
زمان صد قاچ کم دارد
به وقت همرسانی های لب با لب
کمی آهسته تر با دنده ی سنگین بیا در شام رویایم
که ترمز می بُرد تکفیری محبوس پاهایم
تو جوری سیب را از باغِ گندم بی خبر خوردی
که در روی زمین آدم شد انسانم
من از احکام فوّاره هَراسانم
اگر چه سال ها فرمانده بانوی بارانم
چه میفهمی غمِ قابیل را در پای استرداد
و یا دلشوره ی سرد زلیخا را
پس از مفقودی داماد
چه میدانی نهنگِ آرزوهای تبِ دریاچه ی ذوالنون
برای استخوانهای سَرِ یونس
چگونه سخت بی تاب است
و قُلاّب به خون غلتیده ی دریا
میان سَقِّ ماهی ها
چه بی اندازه بی خواب است
بلوغِ خنده را وِل کن
خبرها زرد و کاغذ ها کمی تا قسمتی سردند
تَرَک خورده تنِ بیمارِ استیناف
از این بازی
میان قومِ عاشق دوز بی انصاف
دهانِ شعر من خونی است
کنار سفره ی تلبیس
به جان حضرتِ جِرجیس
#سید_هادی_محمدی
به به
اول صبحی عجب شعری خواندم
بسیارعالی مثل همیشه
زیباومتفاوت ودرعین حال پرمعنا وتفکربرانگیز
آفرین برشما جناب دکتر محمدی
لذت بردم ازقلم توانمدتان مثل همیشه
هرچه ازشمامی خوانیم دراوجه درهرقالبی
من نوعی هروقت به صفحه ی شما می ایم بسیارمی آموزم
جدا ازاندیشه ی پویایتان دامنه ی لغاتتون بسیاربزرگه ومشخصه که مطالعات زیادی دارید ودرهر موضوعی بسیارخوب می نویسید
این شعرتان هم طبق معمول یک کتاب حرف دارد دلم می خواهد بیشتربنویسم براین شعر اما سکوت رابهترمی دانم
حقیقتی را به زیبایی به شعرکشانده اید....
وای کاش چشمهایمان رابرواقعیتها نبندیم وکمی بیاندیشیم
فقط می توانم بگویم
دست مریزاد استادعزیز که اینگونه
شجاع وبی پروادرمدارحق قلم می زنیدوریزبینانه
همه چیزرامی بینید ....
همیشه اشعار شما درظاهر شخصی است اما اگر دقت کنیم وخوب بیاندیشیم درواقع بسیاررندانه به مفاهیم وموضوعات اجتماعی مهم هم اشاره شده درآن واین یکی ازشگردهای خاص شماست که بسیارهم ماهرانه وتاثیرگذار ساخت وپرداختش می کنید ....
موفق وسلامت باشید درپناه خداوندبزرگ
وقلمتان همواره دراوج