آخرچرابااین زمین تشنه قهری
دیگرنمی خواهی شوی مهمان این شهر؟!
باران ببارآهنگ شادت رابزن باز
دلواپسیهارابشوی ازجان این شهر
باران گذر کن لحظه ای ازاین حوالی
تاخنده ها جاری شود درکوی وبرزن
لطفا بیا و باخودت شادی بیاور
ازباغ وصحراوخیابان ها سری زن
باران بیاتابلکه تاریکی بمیرد
روشن شود دلهایمان ازدیدن تو
وقتی نباشی زندگی معناندارد
شد آرزوی ما چرا باریدن تو؟
دلتنگت هستیم ای طلوع نوروپاکی
دستی بکش برچهره ی این خاک خسته
باران دُز غم هایمان بد رفته بالا
حس غریبی بی تو در دلها نشسته
باران بیا کم نازکن چشم انتظاریم
دیگرنمی رقصی چرا بربام خانه
یکباردیگرعاشقی کن تاکه شاید
جانی بگیرد واژه هادر این ترانه
********************
الوباران کجایی بی تو اینجا
گل لبخندمان آهسته پژمرد
الوباران کجامی گردی الان
زمین درحسرت دیدارت افسرد!
✍️ جمیله عجم (ب.و)
🧊🌼پانوشت:
مدتهای مدیدی بود که اصلا درشهرما باران نباریده بود پاییز آمدوزمستان هم داشت به نیمه می رسید اما خبری از باران نبود این شعرراهمان روزهادرحال وهوایی خاص سرودم ودرواقع یک درد دل صمیمانه باباران بود وعلت تکرارچندباره ی کلمه ی باران هم همین است....
چقدر دلنشین و خالصانهست
آفرینها
حالا بعدش بارون اومد؟ مگه میشه این خلوص تاثیر نذاشته باشع؟..
سیزده بدر هم مبارک
حال دلتون بهاری استاد مهربانم