عید یعنی ، رنج بسیـار دلت پایان شود
دردهای بی صدا بی دغدغه درمان شود
عید یعنی یک بغل آسـودگی در جـان تو
یعنی عمرت با تمامِ دلخوشی سامان شود
عید یعنی در کنـار خنـده ها و شـادی ات
چشمت از دلگیریِ همنوعِ خود گریان شود
زندگی با دست های گـرم تـو زیبـاتر است
وقتی از مهـر تو چشم دیگـران بـاران شود
عید یعنـی آرزویت صلـح باشد در جهــان
دشمنی هـا سر رَود بـا دوستی امکان شود
عید یعنی خنده ی شـوق یتیمی از خوشی
وقتی آغوشت برایش میزبان از جان شود
عید یعنی ذوق مــادر تا ابـد از #عشق تو
یا که بیدار از بدی هـای دلت وجدان شود
عید یعنی بـوسه بر دستِ پـدر با افتخار؛
وقتی از طبع بلندش زحمتش پنهـان شود
عید انسـانیتی می خـواهد از جنس بلـور
قلبی از رفتـار خوبت #عاشق و انسان شود
عید مختص بهار و جشن نوروزی که نیست
عید یعنی لحظه ای که روی مان خندان شود
هفت سینی دارم از آسودگی های جهان
سین اول ، سیرتی زیبا و قلبی مهربان
هفت سینی دارم از هر چه نگاه بد به دور
سین دوم ، سیمِ ماهِ نقره از جنس بلور
هفت سینی دارم از جنس محبت بی ریا
سین سوم ، ساحل امنی از احساس خدا
هفت سینی دارم از آلودگی ها دورِ دور
سین چارم سرفرازی در مسیری پر غرور
هفت سینی دارم از ممنوعه ی بی خادمی
سین پنجم سیب خوشبوی بهشتِ آدمی
هفت سینی دارم از هم صحبتی با دلبری
سکّه ی جام وجودش ، برتر از هر گوهری
هفت سینی دارم از باغی پر از گُل بی گزند
سین هفتم ، سبزی و شادابی و طبعی بلند
روی چشمم می گذارم عیدیِ امسالِ تو ؛
هفت سینی زنده و جاوید سهم سالِ نو
افسانه_احمدی_پونه
عیدتان مبارک
سال خوبی داشته باشید
غزلی بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد