يکشنبه ۲ دی
حکایت دوری شعری از مهدی رستگاری
از دفتر روزگاران نوع شعر مسمط
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۸:۲۰ شماره ثبت ۱۲۸۲۴۵
بازدید : ۱۱۸ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب مهدی رستگاری
|
بسمه اللطیف
حکایت دوری
تضمین غزل شماره ۵۲۱ - دیوان سعدی شیرازی
از استخوان قلمی و به خون سرخ دواتی
فراهم است و نویسم برای دوست نکاتی
ای آن که زبده خوبان شدی به نیک صفاتی
《سَلِ المَصانِعَ رَکباً تَهیمُ في الفَلَواتِ
تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فراتی؟》
ای آفتاب دل انگیز آسمان دل من
ای آن که مست شود از شمیم و بوی تو گلشن
وجود پاک و اهورایی و عزیز و مهیمن
《شبم به رویِ تو روز است و دیدهها به تو روشن
و إِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشِیَّتي و غَداتي》
به دور از تو به شب های تیره هیچ نخفتم
چقدر شعر و غزل با خیال و فکر تو گفتم
از التهاب صبورانه دلم به شگفتم
《اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مَضَی الزَّمانُ و قلبي یَقولُ إِنَّکَ آتٍ》
برای دیدن تو سوی رهگذار دویدم
به باغ چهره تو با نگاه خویش رسیدم
از اشتیاق گریبان پیرهن بدردیدم
《من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گِلی به حقیقت عَجین آبِ حیاتی》
درون سینه تنگ من آرزوی تو باشد
دلم همیشه و هر جا به جستجوی تو باشد
به ظلمتی که در آشفتگی موی تو باشد
《شبانِ تیره امیدم به صبحِ رویِ تو باشد
و قَد تُفَتَّشُ عَینُ الحیوةِ فِي الظُّلماتِ》
شده است عشق تو در قلب و روح تب زده ساکن
مبرهن است تمنای من به حکم قراین
به رغم قند مکرر به حیث ظاهر و باطن
《فَکَم تُمَرِّرُ عَیشي و أنتَ حاملُ شهدٍ
جوابِ تلخ بدیع است از آن دهانِ نباتی》
همیشه جسته ام ای دوست مهر و عشق و وفا را
که در وجود تو دیدم نگاه لطف خدا را
تفاوتی نکند ماجرا فنا و بقا را
《نه پنج روزهٔ عمر است عشقِ رویِ تو ما را
وَجَدتَ رائِحَةَ الوُدِّ إِن شَمَمتَ رُفاتي》
منم همان که نموده است عمر صرف تماشا
سروده است غزل بس به وصف مردم زیبا
ولی بیان نتوانم نمود وصف تو حاشا
《وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحِبُّ و یَرضیٰ
مَحامدِ تو چه گویم؟ که ماورای صفاتی》
به عمق دورنمای نویدبخش فرارو
خرام شیرشکار دو چشم وحشی آهو
شده اضافه به تیر کمانکشان دو ابرو
《أخافُ مِنکَ و أرجو و أستَغیثُ و أدنوا
که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی》
نشسته ام به کنار و زبان من شده الکن
تو گویی آمده بر فرق من عمودی از آهن
به ناگهان شده ام گوییا چو سنگ فلاخن
《ز چشمِ دوست فتادم به کامهٔ دلِ دشمن
أحِبَّتي هَجَروني کَما تَشاءُ عُداتي》
عجب مدار که عاشق در انتظار بمیرد
هزار مرحله آسیب را به جان بپذیرد
اگر چه درد جدایی تو گذشته از این حد
《فراقنامهٔ سعدی عجب که در تو نگیرد
و إِن شَکَوتُ إِلی الطَّیرِ نُحنَ في الوُکَناتِ》
#مهدی_رستگاری
پانزدهم اسفند سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
پنجم مارس ۲۰۲۴ میلادی
دفتر شعر روزگاران
࿐ུ ❀ ࿐ྀུ༅
۱۰۱۰
|
نقدها و نظرات
|
درود و سپاس فراوان جناب استکی عزیز | |
|
درود و سپاس فراوان جناب میرزا دوست عزیز | |
|
درود و سپاس جناب بهلول عزیز | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود