ای آن که هم شراب و هم ساغرم تویی
دورم که خلوت است، دور و برم تویی
آرامش شبی و چراغی به خانهام
هم آفتابی و هم سایه بر سرم تویی
الطاف مادر و پناه پدر ز توست
آن مهربانتر از پدر و مادرم تویی
جز روی تو مرا به عالم نگاه نیست
هر سو بیافکنم نظر، منظرم تویی
چشم از تو اش چگونه توانم نگاه داشت؟
چشمم تویی، هوشم تویی، دلبرم تویی
در خانقاه تو، طلب سیم و زر چه راست؟
دل در پی تو است، سیم و زرم تویی
زیور تو و مهتر تویی، بندهات منم
چاکر منم، آقا تویی، سرورم تویی
آن خاطر عزیز که از دور کودکی
هر روز میگذرد از خاطرم، تویی
در جنگ دیو نفس، پناهم فقط به توست
میدان این نبرد را سنگرم تویی
چون میتوانم از قضا جَستن به روز حشر؟
قاضی اگر به عالم محشرم تویی
دستی اگر به خواهش امداد میبرم،
یاری ز غیر نخواهم، یاورم تویی
در وقت درد که به رند عالم امید نیست،
آن دایهی نسشته بر بسترم تویی
داماد اگر رجا به دستان غیر داشت،
حاشا، امید اوّل و آخرم تویی
داماد خراســـانی