شنبه ۳ آذر
ازدواج با ام البنین شعری از سید مصطفی سامع
از دفتر لاله زار سامع نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ ۲۰:۲۳ شماره ثبت ۱۲۷۵۰۶
بازدید : ۱۹۵ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب سید مصطفی سامع
|
اول دفتر به نام خالق جان آفرين
آن خدای واحدِ فردِ ودود بی قرين
می گشایم لب به نعتِ خسرو ذوالاحتشام
مصطفی سردار دین آن صاحب والامقام
پس از آن گویم ثنای مرتضی شاه جهان
کو بود شیرِ شجاعِ کردگارِ لامکان
می کنم اینک روایت داستانی را چنان
از روایات موثق گوش ده بر من زجان
رفت از دار فنا زهرای اطهر فاطمه
گشته دشوار از برای مرتضی عالم همه
گفت حیدر با عقیل نیک منسب یا اخی
یک زنی کن انتخاب از خاندان پُر دلی
خاندانش گر شجاع و پُر دلی باشد بسی
نسل آن زن هم دلیروشیر دل آید همی
بود یک مردی دلیر و نامدار اسمش حزام
نزد او آمد عقیل ولیک با صد احترام
گفت حرف از ماجرای عقد با آن نامدار
ازبرای دخت او با مرتضی شد خواستگار
اصل ونسلش بود از شیران ابنای کلاب
از یلان نامدار و پر دلِ دوران ناب
عقد او با مرتضی صورت گرفت در روزگار
آمد اندر منزل شاه عرب با افتخار
از قضا بنگر که اسم او بود هم فاطمه
لیک در دل داشت مهر فاطمه بی واهمه
از ارادت او بگفتا من کنیز این درم
من کنیز خانه بانوی پاک اطهرم
نزد طفلانت مگو نام مرا از بعد این
بر کنیز خود بگویید ازوفا ام البنین
گشت چندی طی، تولد شد یل شیر علی
از قدوم حضرت عباس شد عالم جلی
وه چه زیبا نوگلی آمد به گلزار ولا
شد بهار از مقدم او گلشنِ دنیای ما
هر طرف بنگر ز یمن مولدش باشد شعف
پایکوبی کن دلا بشنو نوای ساز و دف
آمده شاهی که از او می شود مشکل روا
او بود باب الحوايج او بود مشکل گشا
دید یک روز از قضا ام البنین آن شیررب
در بغل دارد گل زیبای خود آن خوش لقب
گاه بوسد هر دودستش گاه بوسد چشم او
چهره مولا شده با اشک چشمش شستشو
گفت یا حیدر چه باشد عیب ونقص دلبرم
این چنین گریان تویی ای رهنما و رهبرم
گو به من عیبی بود آیا به دستان پسر
بهرچی اینسان تویی مولای من خونین جگر
گفت حیدرنیست عیبی بر دودستانش ولی
هست در دستان او یک راز پنهان و خفی
گو به من یا مرتضی من هم شوم واقف ز راز
غم مرا در دل فراوان شد بگو ای غمگداز
گفت مولا می شود دستان طفل ما جدا
در صف کرببلا از ظلم اعدای دغا
می شود قربان مولایش حسین این باوفا
می دهد چشم و دو دست خویش در راه خدا
تا که بشنید این سخن از شیر منان آن زمان
طفل خود را او گرفت و شد روان از آن مکان
برد در نزد حسین آن طفل خود را با ادب
دور او دادش طواف آن بانوی نیکو نسب
گفت یا مولا حسین جانم به قربان تو باد
جان عالم ،جان این طفلم به قربان تو باد
صد چو عباسم فدای عزت شایان تو
من خوشم اینک که عباسم شود قربان تو
صد سلام کبریا سامع براین بانو مدام
صد درود مصطفی بر شان آن والامقام
یکشنبه ۱۵-۱۱-۱۴۰۲
|
نقدها و نظرات
|
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🌺🌺🍀🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 | |
|
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🌺🌺🍀🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود شاعر بزرگوار
سالروز شهادت مظلومانه هفتمین اختر آسمان امامت و ولایت، باب الحوائج،
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام را خدمت آقا امام زمان (عج)
و همه شعیان جهان تسلیت عرض مینمایم
"چهارده سال آن غریب بی نوا"
"بود در زندان اسیر و مبتلا"
"شب کی میشد ناله اش تاثیر داشت"
"درد دل با حلقه ی زنچیر داشت"
"کی خدایا چون کنم زین ماجرا"
"دوری معصومه و هجر رضا(ع)"
....
التماس دعا