( خواب شیرین )
پشت پنجره چشمانم رقصی از ابرهای مه گرفته پاییزی برپاست.
نقش درختان سربه فلک کشیده ،تابلویی از عظمت و زیبایی را به نمایش گذاشته
درست در فلب این منظره خیال انگیز ، کلبه چوبی رویاهایم بنا شده است.
گل های رونده با ظرافت تمام ، دیوارهای کلبه را پوشانده اند گویی خود را به آن چسبانده تا در برابر ناملایمات باد و طوفان از آن محافظت کنند.
دریاچه ای زیبا در آغوش درختان جنگی پنهان شده و چمن زاری پوشیده از گل های وحشی و خوشبو فرش نرمی را زیر پاهایم پهن کرده است؛
شاپرک های رنگارنگ در رقصی بی نظیر میان گل ها پرواز می کنند و بلبلان با نغمه های دل انگیز خود سمفونی زیبایی را به گوشم می رسانند.
و من فنجان قهوه در دست ، در پناه شنل سفیدم می روم و روی صندلی راک تاب می خورم و قهوه تلخم را با وجود تمام این شیرینی و زیبایی ها می نوشم و مست از بوی دود چوب های در حال سوختن ، نم نم باران ، عطر گل های وحشی و رزهای رونده ، چشمانم را می بندم و به رویایی خیس فرو می روم....