زوزه ی باد (مثل فیلمنامه ای جمع و جور)
زوزه ی باد ، تم اصلیِ این صحنه ست
و دانه های برف که ، کج میروند
و بچه ای که ، سوی لج میرود
وخانم معلمی که درکنارتخته سیاه ، بسوی گچ میرود
پدرِ بچه دارد بسوی حج میرود
بچه مارپله اش را بیشترازدرس دوست دارد
پنج خانه آنورتر نیش ماری درانتظار اوست
تاسی که ازدستِ بچه سرگیجه گرفته ،
سوی سکونِ عدد پنج میرود
کودک باز جِر میزند
یکریز ور میزند
انگار از باختن میترسد
فقط دوست دارد که برنده باشد در زندگی اش
جز بازی هیچ چیزی ارضایش نمیکند
تکلیفش را هم ، همه ش رَج میزند
پدرش هم مثلِ خودش ،
بارها جریمه شده بخاطرِ این اخلاقش ،
ولی بازهم دیکته ای که بهش شده رج زده
شاید الآن رفته آنجا تا ازخطاهای بیشمارش توبه کند
دارد کنارکعبه ضجه میزند
فکرکرده آنجا صدایش بیشتر شنیده میشود
میمونی عروسکی با قیافه ای خندان دارد سِنج میزند
مادربهررسیدنِ بچه اش ازمدرسه ، دلش غنج میرود
گاهی برای اطمینانِ قلبش ، لب به سوره ی فجر میزند
گاهی خودش را درمیان رؤیایی ، با خواسته اش مَچ میزند
دعاهایش مستجاب میشود ، بچه به خانه میرسد
علیرغم مِیل مادر، توپ را به خانه آورده
مادر ازخطای کودکش میگذرد
مادر امروز چقدرخوش اخلاق است
بچه مستقیم توپ را ، بسوی مادرمیزند
یکباره صدای شکستن شیشه ای ،
اعصاب مادررا خُرد میکند
زوزه ی باد ، به اتاق هجوم می آورَد
انگار اینبار تقصیر مادر بوده است چون توپ را ،
بجای سمت کودکش ، اشتباهاً کج میزند
بهمن بیدقی 1402/11/2
سلام و درود
زیبا و نکته پرداز سرودید
تورک ها و درزبان آذری به بازیِ مارپِلّه ، اصطلاحاً (مینج) می گویند .
یادش بخیر بچگی ها و مینج بازی ها
سلامت و دلشاد باشید