دراین دریای طوفانی
دراین دریای طوفانی ،
دو پارو ... یعنی دوتا چوب کبریت
یعنی جانها ، اسیرِ دستِ جادوگری عفریت
یادِ دیوانگیِ صدام و صد دام
همان دیوانه ی جانیِ تکریت
اگر اینهمه موجِ قدِ ساختمان بخوابد
به همه ساحل نشینان ، گویم تبریک
اما انگار ادامه دارد
اما تا کِی ؟
شاید تا بعد ازمرگِ بیشمارگان جان
حتی نهنگها ، رفته اند به دوردورها
فراری شده اند ازترسِ جان
ماهی ها همه رفته اند به اعماق
عظیمترین بناها ،
برای این قیامِ آب ، مشابه شدند با پیت
اینها ، حقایقِ دریاست ، نقش نیست
اینها که میگریزند ،
ازسونامی میگریزند
هنرپیشه نیستند مثل بِرَدپیت
به دستانِ قوی پنجه ی موجها ،
قویترین نظمِ مدارهای چاپی ، تبدیل میشوند به کیت
عظیمترین کشتی ها ، شکسته اند بر آبها ،
به تُردیِ بیسکوئیت
یه موج کل کل کنان و با رجز،
به صخره ای دندانه دار گفت :
خیلی بچه ای ! فکرکردی که میترسم ز زِبریت ؟
وقتی آرام شد دریا ،
فقط مانْد کلی مایه های عبرت
درآن میانه ها آشکارتربود ، کمک برای هرنجات و،
نشانه های غیرت
ز اینهمه به جان آتش کشیدن ،
به خود می بالید کبریت
بهمن بیدقی 1402/10/30
زیباست
موفق باشید