طبل های توخالی
به بیراهه کشیده شده این قلب
همه ش حرف ، همه ش حرف
همه ش حرب ، همه ش حرب
همه ش پارس و هزار واق واق چون کلب
ایکاش پاک بود قلب ، همچون بارشِ برف
وقتِ جار زدن ، همچون یک طبل
وقت دیگرهم ، توخالی چون طبل
هماره و هماره ... بی صبر
درمیان اختیار، پُراز جبر
درمیان هندسه ای بی جبر
یه نقاشیِ کاملاً چپ و چُل
یه آسمانِ خالی ، بی ابر
بارانِ حیاتزای مان کجا بود ؟
یه بیابان پُراز، خشکسالیِ مطلق
متخصصیم ،
به حرفهای چیلی ، کاملاً چرب
شاید از، یکریزِ ریا سْت که ،
کبِدِ پُر کَبَدِمان ، شده چرب
ما اسیریم ، به زندانی بی درب
پُراز دیواریم ما
حتی پنجره نداریم
طاقتِ حرفِ حساب را نداریم
زد و خوردست ، نتیجه ی حرف حق
ما عاشقِ منهائیم نه جمع
درجمعمان کولاک میکند ضرب
درمیان قِرتی بازیهامان ،
ضرب میگیریم با ضرب
بارهای مسئولیت ، ذوق ذوق میکند برپُشتمان ، اما ،
مسئولیت، پذیری مان کجا بود ؟
میکنیم همه شان را ز دوش سلب
همه ش طرب ، همه ش طرب
همه ش غرب ، همه ش غرب
پس کجاست ، راهِمان بسوی آن ستاره ی شمالی ؟
پس کجاست میان اینهمه درشتی ، واژه هایی بسیارزیبا، کاملاً نرم ؟
هم اینجاست که میگویم محکم : به بیراهه کشیده شده این قلب
بهمن بیدقی 1402/10/1
شعر زیبایی سرودید..اما..
اما پارس اسم پاک ایران زمینه..