ای جماعت ، روح ما اینجا فقط شاد است و بس
چون به منزل میرسیم ، گویا رسیدیم در قفس
از گل و بلبل نباشد خانهء ما را اثر
بس که تنگ است خانهء ما جیره ای باشد نفس
بعد ایام فراغت ، حل جدول وقت کار
چون به خانه ما رسیدیم ، چهره می گردد عبس
چون که قبض آب و برق ِ خانه افتاده عقب
دبهء پر، شمع و کبریت است فقط فریاد رس
من که بدقولی نمودم در خرید کیف و کفش
جایتان خالی نباشد، یک کتک خوردم ملس
چون زنِ همسایهء ما ، خودروی قسطی خرید
غرولند در اول آمد ، لنگه کفش آمد سپس
قیمت گوشت هم گران شد ، ما نداریم غصه ای
جای گوشت و مرغ و ماهی میخوریم سوپِ عدس
گفته اند اینجا کسانی جیب خود پر کرده اند
وحشتی از کس ندارند ، چون خودی باشد عسس
ما شما را می شناسیم در خلوص و عدل و داد
آفت میز است و دارد گرد خود قدری مگس
بهر دنیای رفیقان از چه دوزخ می خری
تا شود پاینده نامت ، دور خود را کن حرس
شعر طوفان طنز تلخ است ، گر غلو آمد در آن
حرف و قول دیگران است بشنو این بانگ جرس