ارثِ خوبی نیست دنیا ( طنز )
خدمتتان عرض کنم ای عارضون !
که سلامتی تان ، هست تمامِ آرزوم
اما درکشوری کاملاً همه ازبیخ عرب ،
شاهش آنقدرعمر نمود ، که نومید شدند ،
اجمعین الوارثین الوارثون
همه افکار خط خطی شد
افکارِهمه رفت بسوی پرتگاهی ،
خطرناک زخیانت
همه دیگر رفته بودند در زمره ی ،
خائنین الخائنون ، خاطئین الخاطئون
گرچه بودند ظاهراً ازخاضعون
دیگرمخفی نمیکردند ، آنچه را درذهنشان است
روی داریه بود همه چیز
نمیترسیدند انگاری ، تا رخ نماید
تا کسی گوید که سِرّی ست بارز اون
همه انگاری شده بودند ازجمله ی مبارزون
شاهِ بیشمار روزه ، هِی تابستان میشد و،
آنهمه وارث ، همه پیرمیشدند
پشم و پیلی ها میریخت
یکریزمیرفتند بسوی برگ ریزون و، یقیناً پائیزون
شاه ، سیخ ، همچون عصا قورت داده ها
وارثین از زن و مرد ، پسر و دختر، آویزون
میپرسی تو از، حال و احوالشون ؟
تو بگو حال و، قبلشون ،
اصلاً بگو : حالِ قبل از قبرشون ،
اینجوری بگم بهتره : نامیزونِ نامیزون
حتی خواهرزاده ای گفت به شاه :
مسابقه گذاشته ای با نوح ، ای دائی جون ؟
شاه خندید و گفت : کورشود چشم حسود
لبهای او هم مثلِ حالِ دیگرون شد آویزون
آنهمه حرمسرا ،
دیگر جایی نداشت
سوگلی ها تک به تک ،
مبدل شده بودند به عجوزه
هیچکس انگار نبود درمملکت از فائزون
یکباره یه طوفان عظیم ،
مملکت را زیر و رو کرد
همه مُردند
یه عمر آرزوی ، یکروز رسیدن ،
همه تبدیل شده بود به نرسیدن
خنده های ابرها ،
مبدل شد به اشک و،
اشکِ قهقهه ی ابرها ،
معنایی ندارد بجز باران
همه پُرشدند یکریز، رودها و،
کاریزمایی پیدا کردند کاریزون
اما دیگر آب بود ،
آدم نبود
دونفر گم کرده راه ،
زآنجا میگذشتند
بعدها معلوم گشت ،
پسرخاله و دخترخاله اند
مثل مورچه پُرشد آن شهری که دیگر،
یه جورایی مُرده بود
یک سلسله ای دوباره باب شد خُل وچِل
بنام ناکثون
با اینهمه اتفاقِ طوفانی و قَبل ترهم عقیم ،
دیگر معلوم بود ، ارثِ خوبی نیست دنیا
اما ،
پُرشد باز درون آن مملکتِ نو ،
از وارثین و، وارثون
بهمن بیدقی 1402/9/5
منتظر اثر نباش
درود بر شما
طوبی آهنگران:
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼از