تومیتونی
تو سرگردانیِ روح را
به آرامش مبدل کن
تومیتونی
تا بخوانَد حرف حق را
نمره ی بیست را ،
به این خوانش معدل کن
هرقدر خواهی معطل کن ،
ولی رسان مرا به خود
مرا برکفر مردد کن
سپس نابود کن این کفر را
چه ایمان ، نازنین است دوست
مرا به آن مدلل کن
تا که ایمان چون تفنگ سرپُری باشد ،
به دوش من
مرا راهیِ جنگل کن
دنیا با جنگل فرقش چیست ؟
پُرازحیوان وحشی است
پُراز آرامشِ سبزیست
پُراز ارواحی ست سرگردان
مرا با ایده های خود مجلل کن
مرا ازشرکِ هر حیوان مکدرکن
من میخواهم یه انسان باشم نه آدم
برای گم نکردنهای راه ام با فراموشی ،
مرا راهیِ جدول کن
هرچه خواهی کن
که خواسته های تو حق است
حتی ،
عین القُضاتم کن
محررکن
هرچه خواهی را محقق کن
اگر توان دهی برمن ،
من میتونم
روزگارم را
مُدَورکن
روزگارم را
مُدَون کن
که تکوین ات همه عقل است
همه حق است
پُرازطرب است
که بارِمن را آن بربست
که تدوین ات همه حق است
پُراز عدل است
پُراز پیوست
که پایان مرا بربست
تو روزگارِ تک رنگم ،
مُلون کن
ملوان میشوم دربین اقیانوس عشق تو
به خود گویم تصورکن !
تومیتونی
همه دنیای خود را ،
پُر ز انبوهی ،
کتابهای مصورکن
درعملهایم ، خلاصه کاری انگار،
دگرجایی ندارد پس مُطول کن
اگرکس خواست ،
بخواند زندگی ام را
اگر نخواست ،
نخوانَد ، من که میخوانم ،
دوباره اینهمه افسانه ام را
تو تنها عشقمی یارم
مرا دائم به نورخویش محول کن
مرا درراه خویش ،
یکریز مؤفق کن
مرا با خویش مفرح کن
مرا برخویش مقرب کن
تومیتونی
بهمن بیدقی 1402/8/12
زیباست بقول خودتان " تو میتونی!"
موفق باشید