سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        اشعار یک فانوس

        شعری از

        علیرضا امیرخیزی

        از دفتر اشکی از رگ نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۹:۲۹ شماره ثبت ۱۲۴۶۷
          بازدید : ۷۳۰   |    نظرات : ۵۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه


         
        تو در رویا ...
        تو در دریای احساسم ...
        چه می جویی ؟؟
        تو در این دفتر بازِ سپید و خالی از شعرم...
        چه می خوانی ؟؟
        بیا !
        بیا من بر دلت خوانم ...
        نگاه عاشقِ صدها کلامِ خفته در خون را!
        هزاران قلبِ در زنچیر و صدها واژه ...
        کز یک بوسه ی ناممکن از  لبهای یک عاشق ...
        میانِ دفترم مردند !
        میانِ مغز من خفتند !
         
        تو در خاکسترِسردم...
        که در آن هیچ نقشی از شرر بازی نخواهی یافت 
        سراغ آتشِ عشقِ کدامین  لیلی و مجنون  می گردی ؟
        کدامین عشقِ آتش را در این ویرانه می جویی ؟
        بیا !
        بیا  من بر لبت هجّی کنم ...
        اشعارِ یک فانوس را
        در یک شب تاریک ِ مهتاب سوز !
        سخنهای به پِت پِت رفته  در گوشِ دلِ سنگینِ صدها سرنشینِ کِشتیِ شب را ...
        که در نجوایشان هر دَم ...
        یکی تک بیت می گوید .
        یکی از اشک می خواند .
        یکی بر عشقبازی نغمه ای از نور می سازد !
        یکی بر مرگ می راند !
        یکی بر رختخوابش  می نوازد چنگِ بیداری !
        یکی از یک سپیدِ دفترِ خالی ز شعرش ریسمان  بافد !
        و در آن سو ...
        هزاران جغد مبهوتند...
        از این گرمای شب سوزِ دلِ مستور در یک شمع !
        از این آتش !
        از این دفتر !
         
        1391/6/15
        ***********************
         
        در مورخه 1391/615 کامنتی محبت آمیز از سرور بزرگوارم جناب " امیر شهبازی " در سایت آوای دل و برای شعری به نام " طوفان وحشت " در یافت کردم :
         
        مرا بردی به رویا
        مرا بردی به دریاهای بی ساحل
        از این واژه به آن واژه
        در این الفاظ پر معنا
         
         و در پاسخم برایشان بداهه ای کوتاه نوشتم و ....
         این سروده ... حاصل گسترش همان بداهه در  یک ساعت بعد از آن است !
        من این نوشته ناچیز را به سرور بزرگوارم جناب " امیر شهبازی "  عزیز تقدیم میکنم .
        و هرچند قبلن این سروده را در همان زمان در  سایتهای دیگری هم منتشر کرده باشم . برایم
        آن اندازه عزیز است که در  هر سایتی که اشعارم باشد ،  بهانه ای داشته و باز هم از محبتهای
        این  سرور و استاد  گرانقدرم  بدینگونه سپاسگزاری بکنم .
         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3