شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
پاییز ِشعر ِمن چه غم انگیز و بی کس است
مرغ ِهوای عاشقیم کنجِ محبس است
در آسِمانِ دل خبری از هَزار نیست
جولانگه همیشگی جغد و کرکس است
دی آمد آن رفیق به صد حیله سازدم
زار و نزار دیدم و گفتا هوا پس است
کردم برون ز دل همه عُزّی و لات را
بتخانه نیست کعبه ی دل ، گو مقدس است
( ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست)
کی مجلس ِمحبتِ حق جای ناکس است
گر آدم ِهَوَست ز پی سیب شد به باغ
دورش کن از درخت و بگو میوه نارس است
خیاط به ز جامه ی تقوا ندوخته است
شایسته آن تنی که به پاکی ملبس است
پیراهن ِعبادت ِحق گر کنی به تن
زیبنده جامه ای بوَد و به ز اطلس است
هاتف ز غیب خبر آورد که ای( علیم)
از دست روزگار شکایت دگر بس است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما جناب محمودی عزیز
بسیارزیبابود
آفرین