من از تو می نویسم در میان خواب و بیدای
تو در نای قلم ، بذر نشاط و عشق میکاری
تو را چون سادگیِ کودکانه دوست میدارم
گلی در باغ رویایی !، نداری زخم یا خاری!
برایم همدم و همپا و همراهی غزل بانو !
بگیرم از تو در هر قافیه ترکیب و تیماری
نشان از فخر تهمینه ، نشسته در قدم هایت
شکوه و جلوه ای ، از نسل پاکِ آریا داری
به پایت لحظه های ناب عمرم میدهم جانم
به امیدی که من را ، در میان جان نگهداری
در این قحطی سرای مهر و آشوبِ شکستن ها
حریر سبزِ دشتِ مخملی و دور از آزاری !
میان این همه تشویش و رنج سالها دوری
تو پایان فراق و چشمه ی جوشان گفتاری !
چه میخواهم مگر از تو فقط باشی برای من
دلت را بر دلِ تنهای این ، دلخسته بسپاری
چه میشد با حضورت غصه های بیشمارم را
شبی از روی قلب و شانه های خسته برداری !
نمیدانی که از یادت چه شیرین می شود کامم
تمامم در تو گنجیده چه درمستی چه هشیاری
شبیه خواب آرامی ، به چشمان پر از بغضم
شبی را می شود سر روی دامانم تو بگذاری؟
تمام دفترم شعرش به نام تو رقم خورده
بنوشانم مرا ،در لا به لای خواب و بیداری
افسانه_احمدی_پونه
بسیار زیبا و شورانگیز بود
جسارتا کاش قافیه مطلع اشتباه تایپی نداشت