میدونم که پهنای شونم کمه
تنم لاغره تو خودت دیدهای
تنه تو توو آغوش من گم نشد
تو آغوش مردونه هم دیدهای
تو خیلی چیزا دست گرفتی همین
میدونی که دل گُنده از هر کسم
نترسیدم هرگز گواهم تویی
اگه دست خالی و یا بی کسم
کسی مشت من رو نخابونده بود
با گرمای دستای تو شل شدم
زمین خوردم از وقتی پشتم شکست
ازم رد شدی من واست پل شدم
می گفتی توویه قلبمی تا ابد
کجای دل تو، آخه جا شدم
همه جمع نشستن به دورت ولی
من خسته برپا و برجا شدم !
توو دنیایه تو هر کی بود جز خودم
تو دور و برت رو نگاه کن یکم
همه را قیاس از خود من بگیر
توو بین همه این منم که تکم
حواس تو پرت همه شد نگو
دلیل حواس پرتی تو منم
من هفخط نبودم مرامم نبود
عزادار هفخطی تو منم
فراموشیت حدی نداره ببین
چرا یاد تو خالی از لحظه هاس
میگم تا خودت هم بفهمی ببین
گذشتت شبیه همه هرزه هاس
کسی از تن من لباسم نکند
لبم بوسه باران هر کس نشد
کسی دستش و رویه سینم نذاشت
به دست همه این تنم لمس نشد
تنت رو به هر کی سپردی چی کرد؟
پَسِت زد، لگد زد به احساس من
تنه من پر از رد زخمای توست
چه کردی تو با جان احساس من
تو اخلاق گرم منو دیده ای
تحمل نداری به سردی زدم
تنم خورد به داغی اون لحظه هات
خزان شد تنم رو به زردی زدم
تو هم عاقبت پر شکسته شدی
رها کردنت دیدی آخر چی شد؟!
رهایت کنم گم میشی در خودت
دویدی و آخر بگو پس چی شد ؟!!