چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
از زمانی که تو رفتی و نگاهی
به رخ زرد من و سینه پر درد من و
حسرت دیدار نکردی،
برگ های سبدِ خاطر من
خشک و پلاسیده شدند
از زمانی که لبم
تشنۀ نوشیدنِ یک جرعه
ز لب های تو شد،
رود اشکم خشکید
تا به احساس سکوتی سنگین
زیرِ آوارِ فِراق تو، گرفتار شوم
نگران هستم و ترسان
که مبادا به شبی سرد و سیه
سهرۀ یاد تو، از شاخۀ خشکیدۀ دل
برود در قفسی تنگ
از این فاجعه بیمار شود
از زمانی که تو رفتی و من و خانه و
این پنجرهٔ رو به حیاط،
یاد چشمان و قدم های تو را
مثل یک قابِ پر از آیهٔ تکرار
به دیوارِ دلِ خویش زدیم
قلبِ ما باور کرد
می توان با همۀ دلتنگی،
باز هم روییدن، لحظه ای خندیدن
می توان چرخش مستانه زد و
شعلهٔ شمعی را،
همچو خورشید، گوارا دیدن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود