قطره‌ای خون

می‌چکد از سقف قلبم قطره‌ای خون
ایزوگام قلب من را باد برده

خسته از باران خونم، خیسِ خیسم
چتر روحم را تماماً بید خورده

خسته از غم‌های چندین‌ساله هستم
خسته‌ام از شعرهایم، از سرودن

خسته از چشمِ خمارِ مشکیِ تو
خسته‌ام از زندگی، از بی تو بودن

بین مشروبات و مسکوراتِ چشمت
بادۀ شیرینِ خرما دوست دارم

گرچه دلْ غمخوارْ می خواهد، ولی من
دشمن جانِ خودم را دوست دارم

هر کجا رفتم به دنبال تو گشتم
هم نجف، هم کربلا، هم سامرا را

مثل آن حج رفتنِ مجنونِ عاشق
خرجِ دیدار تو کردم هر دعا را

می‌چکد از سقفِ قلبم قطره‌ای خون
ایزوگام قلبِ من را باد برده

بیت تکراری نوشتم، دست من نیست
چونکه معشوقم مرا از یاد برده



۱۴۰۲/۰۶/۲۰
#شعر