چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
گاهی چه حسّ معرکه ای داری، آدمی!
چنان که گمان می کنی
همۀ راه ها به اقیانوس
و اقیانوس،
به سرزمینِ خدا ختم می شود!
در ذهن خود،
گاهی چه منظره ای داری، آدمی!
وقتی که چشم هایت را
در جزیره ای غریب
جا می گذاری
همۀ دنیای تو، می شود
قایقی شکسته و در گل نشسته
بادی که به گیسوان درختان
چنگ می زند
و کلبه ای، که روزنهٔ تنگِ روی دیوارش
تمام آمالِ تو را، شکل می دهد
گاهی خیال می کنی
که زیباترین گل عالم
در آن سوی آب هاست
و مهربان ترین خدا
در دورترین قلۀ دنیا،
بر روی سنگ ستبری نشسته است
گاهی، در عمق غار ناشناخته ای
گم می شوی
که بازگشت از آن غیر ممکن است
آه، که تو چقدرغافلی از ژرفنای خود
انسان!
تو نمی دانی
سرچشمۀ همۀ رودخانه ها،
رشته کوه های سرشتِ تو
و اقیانوس،
حاصل جمع سرشک توست؟
باید، در آب های آزادِ خیالت رها شوی
سرِ باورت را بکوبی به صخره ای،
در سواحل متروکۀ گمان
و پیکرت را بسپاری به دست موج
اگر نفسی بود بعد از آن،
آبشار چشم تو،
مقدس ترین سقوط
اقیانوس و موج و گل و خدا
همه غرق، در اعماقِ تو می شوند
خورشید، از سمت تو طلوع می کند
ماه، به روشنی ذهنِ تو،
افسوس می خورد
زیبا ترین پرنده،
پر بر صورتِ تو می ساید
شیرین ترین عسل،
با کام تو تفسیر
و جهان، در قاب وجودِ تو
تصویر می شود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام استاد ارجمند
من عرف نفسه فقد عرف ربه
زیبا سرودید در ترغیب خودشناسی
سلامت و شاد باشید