سرنوشت هر درختی چوبِ داری می شود
یا تنش ، حکاکیِ صد یادگاری می شود
زندگی مثل سرابی ، در دهانِ تشنگان !
اولش شیرین و باقی ، زهرِ ماری می شود
اسب خوشبختی از اینجا رفته جای پای او
آنچه مانده لایه ی گرد و غباری می شود
ردّپای عشق ، در افسانه ها زیباتر است
نیش آن در قلبمان یک زخم کاری می شود
هر دری را میزنیم بن بست دیوار غم است
چشم ها از گریه هر لحظه اناری می شود
عاشق از معشوق خود دیگر امیدش را برید
وقتی از یارش نصیبش اشک و زاری می شود
از میان آن همه شور و شراب و عشق ناب ؛
حسرتش مانده ، فرایندش خماری می شود
آسیابان ، آسیابش را به دست باد داد ؛
باد خاموش و هر از گاهی بهاری می شود
آسمان وقتی شده جولانگه یک مشت پَر!
کرکسِ پر مدّعا ! ، بازِ شکاری می شود
سهم آنها ! میوه های نوبرِ این باغ شد
سهم ما در این میان مشتی نداری می شود
تیره روزی های ما شد آهِ سنگینی که در ؛
لا به لای هرنفس ، بغض قناری می شود
خواب هم با من ، سر یاری ندارد ای دریغ
هر چه می گیرم بغل او را ، فراری می شود
افسانه_احمدی_پونه
قشنگ بود.. انشاءالله که همیشه اوضاع بر وفق مراد باشد..
برقرار باشید