دوشادوش شلاق خوردن من همیشگی است
گاهی شلاق ندیده ،شلاق می خورم
هرچه شرارت داری محکم تر در شلاقت بزن
فردا به خواستگاری دختران شلاق خورده خواهم رفت
حقیقت را می گویی
تواولین کسی خواهی بود
که به آهستگی پیشانی زمین را می بوسد
زمین جای دنجی برای نشستن نیست
الاغ مقدر می شود بار این شلاق خورده ها را به دوش کشد
بی لا ،بی لا هنوز کوه ها در حرکت خود
حرف زیرکانه ای دارند
برای چندمین بار می خواهی
محیلانه مرا در عصبانیت خود دوست داشته باشی
سر در نمی آورم
آنکس که بر پای خود می فشارد
سنگ را در اعتراف یک تمنا می خواهد
هنوز دختران بر من خشم گیرند
آهای سراغ زشت مواظب خودت باش
بدخلقی مکن کسی باتو سرشاخی ندارد
منتظر هدیه دختران شلاق خورده هستم
وای ،وای چه شهوت عظیمی است
زنی که هرگز زیبایی خو رابه چشم ندید
پابرهنه و متنفر، آب را از دهان من می گرفت
به کدام شیوه خودرا پنهان میکنی میان دست
انگار از ذهنت گریخته می شود فریاد
وقتی حالت عجیب ،منظور زنی خواهی بود
آنچنان که از دست سیلی نخواهم خورد
بی لا خیالش پنهان باشد
بی لا تا بنا گوش شرورِحالت عجیبش باشم
بی لا تکرار کنم
که کسی هرگز به سادگی
زخمی نیش افعی تو نخواهد شد
ذیخ جانمی هرچد نوشیده درنفرین جام توام
عاقبت سرت را به کجا کوبیده ای
اشتباه، االاغ بارش را روی زمین گذاشت
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
پی نوشت
من نیاز به نقد ندارم چون خود منتقد بزرگی هستم
وقت آن شده احمد را کنار بزنم وخود جای تختش بنشینم
با احترام محمدرضا آزادبخت
زمین جای دنجی برای نشستن نیست
درودبرشما جناب آزادبخت استادعزیز
بی تعارف یکی ازاشعارخوبی بود که ازشما خواندم
سرشارازتصویرومعنابود