انیشتین دیر شد دیدی
هزارن کودک معصوم شدند خاکستر و سایه
یتیم جنگ و آواره
انیشتین نسلهایی را که معروفِ عجیب الخلقهاند دیدی؟
صدای خس خس نوزاد ناقص را شنیدستی؟
جهان در اضطراب کشفهای تازه ذرات میلرزد
و اهریمن وحوشش را به آبشخوار دنیای علوم و فن چرانیده
چه قدی میکشد هر روز و شیطان بچهها پروار تر از قبل
به جای مغزها ضحاک
اتم در کاسه موشک مینوشد
جهان در آتش خاموش میسوزد
پسرها از پدرها و پدرها از پدرهاشان شنیدند لشکر وحشی
به مشرق آتشی از آسمان افکند
انیشتین کاش میدی
به دیوار سایه ای از دختری مانده
که مشغول دویدن سوی آغوش پدر از موج بمب خاکسترش مانده
کاش فرصت داشت میگفت:
پدر من دوستت دارم
که میداند در آن لحظه تمنای نگاهش را؟
انیشتین علم را دیدی بلای جانمان گشته
اتمها را که کاویدیم به جای درک هستی، آتش از ذرات آن جُستیم
خدا را لابهلای صنعت تاریک جنگافزار گم کردیم
جهانِ آسمانها را اگرچه در نوردیدیم
شعور آدمی را دور تر کردیم
همانهایی که فرزندان پیر توس را وحشی صدا کردند
و درهای محبت را به روی نسلهای شاعران صلح بربستند
شدند چنگیزو و تازیدند
انیشتین حال دنیا خوب نیست
جهانِ قبل، اسبی بود اگرچه یاغی و سرکش ولی در اوج زیبایی
سپید و چابک و چالاک
جهان بعد تو اما
شبیه اسب آرامیست در اصطبل
که زخمش را برای التیام خویش میلیسد
و از فرداش میترسد
و تنها احتیاجش مرگ تدریجیست
به تالار جوایزهای بسیارت جهان
انیشتین
بغض ما را هم زیادت کن
بیداد همایون ۱۵ جون ۲۰۳۴
جسارتا آهنگ نیمایی نداشت