يکشنبه ۲ دی
به وقت سر مستی شعری از پروانه آجورلو
از دفتر دلنوشته نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۳۷ شماره ثبت ۱۲۲۳۷۶
بازدید : ۳۲۱ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب پروانه آجورلو
|
آغوش کلامت را میپرستم
تب و تاب داشتنت مرا به جنون کشانده
سر مست عشقی شده ام که خماری بامدادش گرچه استخوان سوز است؛
اما نگاهش شنیدنی است
و عطر صدایش؛
بوئیدنی
نام تو تنها واژه ایست که مرا تا اوج رویا میبرد
و دفترم پر می شود از لحظات هم آغوشی پیچک نگاهت با...
حالا تو بگو:
من چه کنم؟؟؟
«جان» نام تو را فریاد می کشد...
خوب می دانی پای دلم زنجیر شده به خیال گرم عاشق کشت
و می دانم در تو ریشه دوانده ام؛
ایمان دارم ذهنت دچار من است
هر چند دوباره دیواره حاشایت سر به فلک کشیده
زیرا هم می خواهی هم نمی خواهی...
درد و درمانم!
مگر زیبایی عشق ما در همین جمع اضداد نیست؟!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود باااانوی عزیز