سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
اولین نشانهای که (پس از ساختوسازهای زبانی) یک شعر را نامتعارف مینمایاند، نگاه تازه یا دگرگونهای است که شاعر به اشیاء و طبیعت (پیرامون) میاندازد... اما آنچیزی که یک شعر را افراشته میکند، رفتار ˝متحرک و منسجم˝ شاعر با اشیاست. در جهان اشیا نظام نمادین وجود دارد که رابطهی مستقیم با ذهن شاعر و جهان پدیدهها دارد و گویی معنای تمام هستی را در دیدگان میریزد. گریز رندانهی شاعر از سطح و افتادن در عمق شعر، نیازمند ”تصاویر ماورایی“ است؛ در این شرایط است که شاعر میتواند از سطح اشیا سکویی برای پرتاب ذهن بسازد.
گرچه لازمهی هر شعر بدیع و باطراوت، نگاهِ نونهفته در آن است اما اگر این نوع نگاه در رفتاری دگرگون و منسجم به تصویر درنیاید، سویه اصلیِ تازگی رنگ میبازد. گاه اشعاری میخوانیم که در آنها شاعر پیرامون را دگرگونه در جانِ واژه ریخته است اما رفتاری که در بیان نهایی با اشیا دارد، تازه و متحرک نیست و واژگان در پیوندی خشک و مبهم یا نامربوط و معلق در هوا سرگردان میمانند. درواقع با صرف رویهمریختنِ آشفته و بیتناسب اشیا در هیئت واژگان، شعر پدید نمیآید بلکه نوعی «همآواییِ واژگانی» و «همپوشانی تصویری -معنایی» در ”ساختاری منسجم“ است که زبان را بهسوی شعر میکشاند. بنابراین میتوان گفت: در بینظمیِ اشعار نامتعارف نیز نوعی نظم وجود دارد که باید هم در فرم ساختاری شعر شکل بگیرد و هم در بافتار محتوایی.
بطور خلاصه: ((شاعر باید بتواند جهان اشیاء و طبیعت پیرامون را به آشوب بکشاند و سپس با مدیریتِ آشوب از دل این اغتشاش نظمی نوین پدید آورد.))
جهان شعری محمدرضا آزادبخت مانند پنجرهی شفافی که از درونش بتوان چیزهای واقعی بیرون از آن را مشاهده کرد نیست... شعر او به مثابه انگارش اوست؛ نه اندیشگی و جهانبینیاش.
از دهلیزهای معناییِ شعر پیداست که تخیل او از مفاهیم بزرگ، به جزئیات کوچک تغییر جهت داده است! در واقع از معناگریزی به مفهومگرایی و از تصور به ادراک میرسد؛ منتها بهشکلِ گسسته و چراغخاموش. به تعبیری در شعر او: معنا و بیمعنایی و پرمعنایی، مدام درحال نزاع هستند. البته ناگفته نماند که این متن از نظر ساختار فرم و زبان هنوز به بلوغ کافی نرسیده است... که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد. به هر حال اول باید این سبک نوشتاری که تاحدودی نزدیک به «ادبیاتِ ماکسیمالیسم» است را شناخت تا بعد بتوان با جهان آن ارتباط برقرار کرد. (اگر عمری بود در نقدهای بعدی راجعبه این مکتب و دیگر مکاتب ادبی غرب خواهم گفت)
شعر و سلامت زبان:
نقادان عدم سرپیچیِ بیمورد از دستور زبان مگر در جهت آشناییزدایی یا برای انجام بازیهای زبانی هدفمند و شاعرانه را از تعابیر سلامت زبانی میدانند.
اما تعریف دیگر سلامت زبانی، سلامت طبیعی زبان در هر متنی است (اعم از شعر و نثر)؛ یعنی کاربرد درست کلمات از نظر معنا و تداعی. در این نوع سلامت زبانی: جملهبندی صحیح، روابط معقول کلمات، همنشینی درست واژگان، و رعایت قواعد نحوی-زبانی مدنظر است. سلامت زبانی، مخاطب را با “جان شعر“ و “آن شاعرانه“، بهتر و سریعتر روبرو میکند و شعر را از پیچیدگیهای غیر منطقی و ابهام کلامی دور میسازد؛ ((ابهامی که خودساخته نیست و کاملا اتفاقی - تصادفی - غیرضروری وارد متن میشود.))
ابهام همیشه ابزاری برای پیشبرد شعر محسوب میشود... اما بهشرطی که از جنس پیچیدگیِ فرمی و ساختاری باشد، نه گنگی در بیان.
نکته: وقتی شاعر زبان را خوب بفهمد، میتواند از ظرفیتهای آن بهخوبی بهرهمند شود. درست است که مخاطب باید تاحدودی از درک ادبی و شناخت شعری برخوردار باشد اما شاعر نیز باید بتواند رابطهای که در ذهن دارد را به خوانندهی شعر بدرستی انتقال دهد.
نکته مهم دیگری که باید به آن اشاره کنم منطقِ شاعرانه است؛ اگر متن از منطق درونی تهی باشد، به مهملگویی و ضعف در ساختار دچار خواهد شد. در منطق شاعرانه، ارتباط عناصر تجربی و بیرونی اهمیت چندانی ندارد بلکه مهم ساختن نخهای ارتباطی، فرمی، معنایی و تصویریست که باید بتواند ذهن مخاطب را بهصورت موقت و قراردادی قانع کند. منطق درونی، منطقی یکسان و از پیش تعیین شده نیست و این امکان وجود دارد که هر شعر از منطق خاص خود پیروی کند. ((حتی آثار سورئال نیز منطق سورئالیستی خود را دارند! بهطوریکه شبکههای پیچیدهی تأویل و تفسیر آن جز با دست یازیدن به منطق سورئالِ متن به گونهای دیگر امکان پذیر نیست. درواقع سورئالیسم نیز ذات اولیه واقعگرایانه خود را حفظ میکند و فراواقعیت در همین بستر شکل میگیرد.)) در عین حال این منطق درونی و بهواسطهی آن زنجیره اتفاقها باید بگونهای پیریزی شوند که قابل درک باشند و امکان ارتباط و همراهی خواننده با متن را سلب نکنند؛ وگرنه توالی اتفاقها مکمل جهان شعر نخواهند بود! چرا که ضعف در این مقوله به ضعف در فرم و ساختار میانجامد و باعث گنگی اثر میشود.
بنابراین به شاعر پیشنهاد میکنم: در ابتدا ذهنش را متمرکز کند تا از منطقِ رابطههای معنایی اثر خاطرجمع شود، و سپس با رعایت ایجاز به سراغ انسجام زبانی و متنی برود.
«اغلب منتقدان ادبی مفهوم انسجام را مفهومی معنایی میدانند که از طریق نشانهها و عناصر زبانی، میان اجزای سازندهی متن ارتباط معنایی ایجاد میکند.
به قول مایکل هلیدی: ”انسجام، زمانی برقرار میشود که تعبیر و تأویل یک عنصر در متن به ترجمان دیگر عناصر وابسته باشد؛ یعنی یک عنصر مرجع عنصر دیگر شود... بطوریکه درک معانی در ارتباط با ارجاع عناصر متن به یکدیگر فهمیده شوند.“ در واقع انسجام، امکانیست برای پیوند برخی ساختها با عناصری که قبلا آمدهاند یا میآیند. بنابراین هر جا که فهم یک عنصر نیازمند احاله به عناصر دیگر باشد، انسجام وجود دارد. میتوان گفت: شعر، واحد زبانی و معنایی است که میان اجزای آن اتصال و ارتباط منطقی وجود دارد و اساسیترین عامل آفرینش شعر انسجام است.»
بطور کلی بهترست دوستان برای ارسال شعر عجله نکنند و قبل از هرچیز چندین بار شعرشان را بخوانند، چکش بزنند (ویرایش کنند) و بعد اقدام به ارسال نمایند.
با آرزوی موفقیت برای جناب آزادبخت گرامی و سایر دوستان