خبر داری؟
باران؛
اشکِ نهنگِ تنهایی ست
در آسمانِ آبی،
وقتی می بارد
میانِ خیابانِ پر چین و چروک
کشتیِ دزدان دریایی هم
پهلو می گیرد
(+تعجب نکن)
برای من
که در زیرزمین آکنه پوست
شاهد قرارهای اجنه بودم
یا ضحاک مدوسا را
به شام دعوت می کرد
زیر برج ایفل
این اتفاقات عجیب نیست
این اتفاقات عجیب نیست؟؟؟
پیری
بر چهره ی مادرم
جوانه زده بود وُ
با ابو قراضه ی پدر
اوقاتِ لکنته
بیشتر گاز می خورد
تا درماندگیِ شهر را
جابه جا کنم
راستی به حرمت تو
شخصیت های منفی
آدم شده اند وُ
آن بمبِ غربتی
بر سرِ سردشت گلاب پاشید
ترمز
اگر عین مور و ملخ
*تلخیجات*
به من حمله نکند
اسم این فیلم روزانه باید
"بوی خوش زن"
شود
(+خجالت نکش
مُچ جاده رو گرفتم)
با کوچه ای بن بست
معاشقه......
(بووووووووق
-کجایی؟
چراغ سبز شده
را بیوفت)
دوباره
عروسک های خیمه شب بازی
که نخ ِشان به ناکجا وصل است
دوباره
اسکناس اسکناسِ کلافه،
سوار......
خیالت پیاده......
خستگی: مستقیم......
کم کم چند کلاغ
خورشید را کَت بسته
به کوه قاف می برند
من هر شب امّا
با اقساط عقب افتاده
مبهوتِ صحنه ای که:
قاتل و مقتول یک نفرست
خودکشی گاهی با پوزخند
چهارپایه را می کُشد
حالا چه فرقی می کند
کِشیدن یا کُشیدن؟؟؟
این روزگار همه را
دست انداخته است!!
پ.ن:
در اغلب موارد تنهایی و بی فکر تصمیم گرفتن باعث شَر می شود؛ مثلا وقتی انسان آفریده شد.
پژمان بدری/جهنم نامه
مدوسا:«Medusa» در اساطیر یونان باستان یکی از دختران «فورسیس» (Phorcys) و «ستو» (Seto) است. او یکی از سه خواهر مشهور گورگونها محسوب میشود. دو خواهر مدوسا استنو (Stheno) و یوریال (Euryale) نام دارند. گورگون از کلمهای یونانی بهمعنای بد، درنده و وحشتناک گرفته شده است. گورگون در اساطیر یونان به هیولاهای نامیرایی با جنسیت مونث گفته میشود که بدن آنها پوشیده از فلس است و روی سرشان بهجای مو، مارهایی میروید. بر اساس روایتها، دو خواهر مدوسا فناناپذیر بودند؛ اما این موضوع درباره خود او صادق نبود.
بوی خوش زن: Scent of a Woman فیلمی درام به کارگردانی مارتن برست و محصول سال ۱۹۹۲ است. این فیلم بازسازی یک فیلم ایتالیایی با همین نام به کارگردانی دینو ریسی است. بازی ماندگار و به یادماندنی آل پاچینو در نقش سرهنگ اسلید در این فیلم تمامی جوایز مهم سینمایی از جمله اسکار و گلدن گلوب را برای او در همان سال به ارمغان آورد.
تلخیجات
پژمان بدری
بانام ویادخدا
ودرودبرجناب پژمان استادسپیدهای زیبا
شعرزیباومحکمی خواندم ازقلم توانمندتان
آفرینها دارید
من همیشه گفته ام که نقاد نیستم خودم درحال آموزشم
واگرگاهی دست به قلم میشوم کم وکاستیهایش رادوستان برمن خواهندبخشید والبته شاید به زعم خیلی ها نقدنوشتن کلاسیک سراها بر اشعار سپید درست نباشد گرچه من درهمه ی قالبها شعردارم وتقریباقالبهارامی شناسم
والبته این نگرش شاید علتش این باشد که اصلا عده ای خودنقدرانمی شناسند نقدکه فقط نقد فنی شعرنیست یک شعرعلاوه برنکات فنی وظاهری اش ازجنبه های زیادی می تواند موردنقد قرارگیرد ...
و همانگونه که درشعر امروز قالبهای شعری جدیدی بوجود آمده ونحوه ی نوشتن تغییراتی داشته شاخصه ها ونحوه ی نقد ادبی ازقدیم تاکنون هم تغییرات زیادی کرده است
مهمترین شاخههای نقد نو تا به امروز بدین شرح هست
نقد روانشناختی
نقد مبتنی بر اسطورهشناسی و کهنالگوها
نقد نمایی
نقد ارسطویی (همراه با مکتب شیکاگو)
نقد اصالت زن یا نقد فمینیستی
نقد جامعهشناختی
نقد امپرسیونیستی،تأثری و ذهنیگرا
نقد سیاسی
نقد زبانشناختی
نقد پدیدار شناختی (نقد هوشیاری)
نقد ساختارگرایانه
نقد زیباییشناسی
نقد و سبکشناسی
نقد تطبیقی
نقد انواع
نقد موسیقایی
حال اگردرتوانم باشد کمی ازبعد زیبایی شناختی وشاید هم روانشناختی وجامعه شناختی چند خطی را بااجازه ی جناب بدری عزیز براین شعر خواهم نوشت :
🧊شاعردرابتدای شعرازیک شگرد عالی استفاده می کند برای همراه کردن مخاطب باخودش وباطرح سوالی ذهن مخاطبش رابه چالش می کشد تااو وشعرش را تا انتهای شعرهمراهی کندوهمین ایجادسوال خودباعث التذاذ ادبی شده و مخاطب راکنجکاومی کندکه بداندشاعر ازچه چیزی می خواهد صحبت کند.
وبعدهم خودش شاعرانه وباتصاویری بکروزیبا شروع می کندبه جواب دادن
☀️بنداول :
باران
اشکِ نهنگِ تنهایی ست
در آسمانِ آبی،
وقتی می بارد
میانِ خیابانِ پر چین و چروک
کشتیِ دزدان دریایی هم
پهلو می گیرد
(+تعجب نکن)
شاعربرای رساندن حجم تنهایی ودردواندوهش باران رابه اشک نهنگ تنهایی تشبیه می کند که وقتی می بارد درخیابان پرچین وچروک کشتی دزدان دریایی هم پهلو می گیرند !
وبراستی که چه غلوشاعرانه ای ترکیبش باتشبیه یکی ازآرایه های زیبای ادبی است
نهنگها پستانداران عظیم الجثه ای هستند که نماد قدرت و عظمت دریاها هستند
خب وقتی یک نهنگ بگرید واشک بریزد مطمانا دریایی میسازد ازاشک
وحالا چرا کشتی دزدان دریایی پهلو بگیرد میان خیابان چین وچروک
خیابان چین وچروک ترکیب بکری است شاعر به خیابان شخصیت بخشیده وحالا چین وچروک می تواند نماد قدمت یک خیابان باشد
اشک نهنگ دریایی میسازدکه کشتی هامی توانند درآن حرکت کنندو دراسکله اش پهلوگیرند وحالا چرا کشتی دزدان دریایی!
این سوالی است که ممکن است مخاطب ازخودش بپرسد وشاعرمطمانا دلیلی دارد برای انتخابش!
این بندبرای شروع بسیارخوب بود وچند ترکیب زیباداشت(اشک نهنگ،خیابان پرچین وچروک)
☀️واما این بند:
برای من
که در زیرزمین آکنه پوست
شاهد قرارهای اجنه بودم
یا ضحاک مدوسا را
به شام دعوت می کرد
زیر برج ایفل
این اتفاقات عجیب نیست
این اتفاقات عجیب نیست؟؟؟
دراین بند هم زیرزمین آکنه پوست شاید کنایه از زیرزمینی کثیف وزشت وکهنه است شاید که می تواند محل کارویامحل زندگی اش بوده باشد
شاعربه زیرزمین شخصیت بخشیده مثل انسانی که مبتلا به بیماری آکنه باشد وصورتش زشت وکریه شده باشد
زیرزمینی که در آن اجنه ها قرارمی گذاشته اند حالا چرا اجنه ضحاک ومدوسا اینجا چه کاربردی داشته اندکه شاعر ازاین نماد استفاده کرده است که خودشاعر به داستانش درپانوشت شعراشاره داشته است
ضحاک راکه همه میشناسیم درادبیات فارسی نماد انسان ظالم است
(مدوسا:«Medusa» در اساطیر یونان باستان یکی از دختران «فورسیس» (Phorcys) و «ستو» (Seto) است. او یکی از سه خواهر مشهور گورگونها محسوب میشود. دو خواهر مدوسا استنو (Stheno) و یوریال (Euryale) نام دارند. گورگون از کلمهای یونانی بهمعنای بد، درنده و وحشتناک گرفته شده است. گورگون در اساطیر یونان به هیولاهای نامیرایی با جنسیت مونث گفته میشود که بدن آنها پوشیده از فلس است و روی سرشان بهجای مو، مارهایی میروید. بر اساس روایتها، دو خواهر مدوسا فناناپذیر بودند؛ اما این موضوع درباره خود او صادق نبود. )
ودراین بند
پیری
بر چهره ی مادرم
جوانه زده بود وُ
چقدراین جمله زیباست چه تضادقشنگی شاعرایجادکرده جوانه زدن پیری برچهره ی مادر و بسیارزیبابکروشاعرانه است
جوانه زدن پیری برچهره ی مادر کنایه ازپیرشدن مادراست جوانه نمادزیبایی ورویش وتروتازه گی است وباپیری تضاد زیبایی رادراین بند بوجود آورده
☀️با ابو قراضه ی پدر
اوقاتِ لکنته
بیشتر گاز می خورد
ابوقراضه منظورماشین پدر است
گازخوردن اوقات لکنته هم ترکیب بکری است
اوقات لکنته همان اوقات تلخ یاعصبانی بودن است لکنته به معنای خراب است کنایه ازروزهایی بدوحال واحوال بدشاعر
ماشین قراضه وخرابه خب براعصاب خردی واوقات تلخی انسان خسته ازهزارویک مشکل می افزاید و بیشتر سختیها فشارمی آوردوگازاوقات تلخی بیشترکشیده میشود!
تا درماندگیِ شهر را
جابه جا کنم
درماندگی شهر راجابجاکردن شاید منظورشاعر جابجاکردن اثاث ولوازم مستاجران باشد شاید هم کنایه ازمسافران خسته ودرمانده ای است که باتاکسی جابجا میشوند کنایه از استیصال ودرماندگی آدمهای قشرضعیف که ازخودشان یک وسیله برای رفت وآمدندارند یامستاجرانی که مدام آواره ان
☀️ودراین بند :
راستی به حرمت تو
شخصیت های منفی
آدم شده اند وُ
آن بمبِ غربتی
بر سرِ سردشت گلاب پاشید
اینجاهم شاعر به زیبایی ازآرایه ی تلمیح بهربرده اشاره به بمباران شهرسردشت دارد
گلاب پاشیدن اشاره به جمع شدن جنازه ها روی هم ومتعفن شدن جنازه هایی است که گلاب می زنند به آنها
اینجا کمی مخاطب گیج میشود به حرمت کی!؟
ترمز
اگر عین مور و ملخ
*تلخیجات*
به من حمله نکند
تلخیجات شاید به معنای اوقات تلخی ویاافرادی که عصبانی می شوند است وبسیارجالب است وبه زیبایی دراین بندنشسته
اسم این فیلم روزانه باید
"بوی خوش زن"
شود
اینجا هم شاعر اشاره ای دارد به فیلمی بانام بوی خوش زن که درپانوشت شعرش هم توضیح داده ومخاطب خودش ربطش رابه شعرپیداخواهدکرد!
شایدمنظورشاعر این باشد که همیشه پای یک زن درمیان است درداستانهای زندگی !
(+خجالت نکش
مُچ جاده رو گرفتم)
با کوچه ای بن بست
معاشقه......
جالب بود معاشقه ی کوچه ی بن بست با جاده.... شاعرخیلی رندانه اشاره دارد به اینکه همه چیزرامی داند
چون یک راننده مرتب در رفت وامداست درکوچه خیابانهای شهر ناخواسته شاهد خیلی حوادث هم هست شاعرمی خواهد درواقع ازرندی وزرنگی خودش هم بگوید که کوچکترین اتفاقی ازدیدش پنهان نمی ماند باتوجه به پیشینه ای که ازخودش داده..
☀️ودراین بند
دوباره
عروسک های خیمه شب بازی
که نخ ِشان به ناکجا وصل است
عروسک خیمه شب بازی یعنی کسی که دیگران بازی اش میدهد ونخشان معلوم نیست دست کیست
شاید اشاره ای هم به مردمی فلاکت زده داشته باشد که بازیچه ی دست یک عده شده اند!
دوباره
☀️اسکناس اسکناسِ کلافه،
اسکناس کلافه هم زیباست شاعربه اسکناس شخصیت بخشیده حالا چرا کلافه ...
شاید چون اسکناس معمولا دردست مردم مرتب جابجا میشود وفشارمی خورد وخسته وکلافه میشود!
☀️کم کم چند کلاغ
خورشید را کَت بسته
به کوه قاف می برند
اینجا شاید شاعر اشاره دارد به غروب
حالا چرا کلاغ ها چرابه کوه قاف!!
شاعر بسیارعالی ذهن مخاطب رابازبه چالش میکشد ،اشاره به یک کلاغ چهل کلاغ هم می تواند باشد!
چقدرجالب بود این تصویر
☀️من هر شب امّا
با اقساط عقب افتاده
مبهوتِ صحنه ای که:
قاتل و مقتول یک نفرست
قاتل ومقتول یکی بودن شاید اشاره ای ریز به ضرب المثل ازماست که برماست هم باشد
☀️واما آخرین بندشعر:
خودکشی گاهی با پوزخند
چهارپایه را می کُشد
شاعرناراحتی وخسته گی اش را دراین بند جارمیزند اینقدرخسته است ازاین اوضاع نابسامان که به خودکشی فکرمی کند!
حالا چه فرقی می کند
کِشیدن یا کُشیدن؟؟؟
این روزگار همه را
دست انداخته است!!
کشیدن باکسره و کشیدن باضمه دربند آخر بسیارجالب است وشاهر ازآرایه ی جناس بهره برده (جناس ناقص حرکتی )
ودرپایان هم که به روزگارشخصیت بخشیده و ازروزگاری حرف زده که همه رادست انداخته!!
درست است که شاعردرظاهراززندگی شخصی سخت خودش گفته وگله کرده ولی این درواقع یک شگرد شاعرانه بود که درقالب شکایت کردن وگفتن ازدردهای خودش زیرکانه دربین حرفهایش هم از تبعیض وبیعدالتی گفته وهم با استفاده از کنایه ها و تصاویری بکر رنج ودرد ونابسامانی های جامعه وانسانهای غمگین وسرخورده وخسته ی امروزرابه تصویربکشد وبه نظرمن بسیارهم موفق عمل کرده است..
بازهم عذرخواهم ازجناب بدری عزیز اگر که پایم راازگلیمم درازترکردم ولی نتوانستم آنطورکه شاید حق این شعرخوب رااداکنم
موفق تروتوانمندترباشید ان شالله