سلام گرانقدر برادر ادیب آقای کاظمی نیکِ نیک اندیش
بی نهایت تشکر و سپاس از لطف حضور گل افشان شما
آقای کاظمی تکرار چندباره ی جملات در کامنت های شما منو یاد خاطره ای عجیب می اندازد :
چندسال پیش روزی مسافر بودم و در امامزاده طاهر کرج توقف کردم همانجا که قبر مرحوم شاملو هم اونجاست . رفتم امامزاده تا هم استراحتی داشته باشم و هم نمازم شکسته بخوانم بیام اما صدایی بلند ، توجه مرا به خودش جلب کرد . صدایی که جملات حمد و سوره را پشت سر هم هی تکرار می کرد . صاحب صدا خانمی بود اما صدایش گرفته و کلفت بود مردم فکر می کردند مرد است و باهم پچ پچ می کردند و از ایشان به واقع می ترسیدند .
من دم در نشسته بودم تا زود برگردم ولی صدا از ابتدای امام زاده میامد .کنجکاو شدم و رفتم کنارش نشستم گفتم هرچه باداباد ببینم مشکل چیست بلکه حل شد اصلاً . آه و ناله او مرا هم که دنبال بهانه بودم به گریه انداخته بود ولی نشستم تا بالاخره بی خیالِ نماز خواندنِ عجیب غریبش شد .
پیشانی اش خط خطی بود و حالت عجیبی داشت بدون اینکه حرفی بزنم بلند بهم گفت چیه حتماً پیش خودت فکر می کنی چرا هی تکرار می کنم ؟ گفتم خب بااجازه تون چی شده حال تون خوبه ؟ کمکی ازم برمیادخانوم ؟ گفت نه من بر اثر تصادفی شدید یک ماه تمام در کُما بودم و عمل جراحی شدم و بعدش دوباره زنده شدم و حافظه ام را از دست داده ام و کسی مرا دعوت به نمازخواندن کرد اما هرچی او یادم داده ؛ هی یادم میره و تکرار می کنم . خلاصه اون خانوم خیلی باهام درد دل کرد من دیگر دیرم شده بود باایشان خداحافظی کردم و خیال همه حضار هم بالاخره راحت شد از احوال ایشان و اون خانوم ازم قول گرفت دعاگویش باشم منم همچنین خواستم دعاگو باشد و بس .
خلاصه برادر گرانقدر نمی دانم چرا کلمات و متراژِ زیادِ گلباران را تکرار می کنید و مرا یاد آن خانوم که از عالم آخرت برگشته بود و زیبایی های آنجا را دیده بود و تعریف می کرد ؛ می اندازید . ولی امیدوارم همیشه سلامت و دلشاد و پیروز و سربلند و موفق باشید التماس دعا درپناه حق
بسیار زیبا و دلنشین بود