ازبغل شکاف خورده دیوار ببین
آیا چشم درست می دید؟
شبیه هیچ کسی نبود
انگار چشم ها را بسته بودند
کسی می خواست بگوید
گاهی غریب تر از همه ومستقیم سکوت
قرار بود چیزی را غافلگیرانه هدیه دهد
دیوار شکافش بیشتر
پیش آمد ،هدیه واعتراف یک دست نوشت روی دیوار
خویشتن دار تمام روی زمین
بیهودگی پر می شود از معقول یک لیوان
وذهن های فرسوده وتکراری
وقدم های مانده به ادراکت
تابلندتر سیر وصعود قله یک تفکر
در راه مانده اند پاهای تاول خورده از اشتباه
تو آمده بودی ،پشت وپناه یک تغییری
زیاد تر می شود این تصمیم های مرده در سرنوشت
آیا یک ماهی از دریا ترسی خواهد داشت؟
آیا یک فرصت شبیه ماهی در تنگ خود خواهد ماند؟
پابه درون یک تصمیم ،آخرشب فکر گم می شود
شب درپی تصمیم طولانی
احساس زمین را خوب می فهمید
چه کسی احساس طولانی شب را
از افکار زمین منجمد خواهد کرد
وشب منجمد ویخ زده
به فکر طلوع صبح ساعت معلومی خواهد داشت؟
روشنی تدبیر کدام مجازات شب خواهد بود؟
شکاف وشکافتر بی هیچ شباهتی