سه شنبه ۴ دی
|
آخرین اشعار ناب طاهر معین
|
از شدت آشفتگی ، دیوانه بگریزد ز ما
از فرط مستی ساقی میخانه بگریزد ز ما
صد همچو شیطان درس ده ، بر کرده درس میکده
زانرو چنین وحشت زده ، فرزانه بگریزد ز ما
با چشم آتش میزند ، با ابروان پس میزند
دردانهی دردی کشان ، رندانه بگریزد ز ما
با ما هر آن نزدیکتر ، روزش ز شب تاریکتر
زین رو عجب نبود اگر ، بیگانه بگریزد ز ما
ما جز حقیقت چیستیم؟ دور از حقیقت نیستیم
ما دشمن افسانهایم ، افسانه بگریزد ز ما
فرزانگان دهر بین ؟ دیوانگان شهر بین ؟
امشب مغنی هم معین ، مستانه بگریزد ز ما
شمعی ز جمعی در طرب ، گرید به گوش مرغ شب
در گریه گوید ، بی سبب ، پروانه بگریزد ز ما
ای دل تو یک سو میبری ، مستی به سوی دیگری
ترسان از این مستی گری ، دیوانه بگریزد ز ما
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.