شهر من ٬
ایوان ِ سرسبزم ! سلام
ای که با تو می زند نبضم ٬ سلام
هر وجب از خاک تو بوسیدنی ست
ای که
مانشت از تو ٬ جاویدان شده
ای می و ای باده ی انگورِ من !
ای
کوشکِ قصه ی مردانِ مرد!
راستی ٬ این زخمها با تو چه کرد
ای که مثل روح بارانی ٬ سلام
بچه هایِ خوبِ ایوانی ! سلام
ایوانغرب شهری در استان ایلام/ مانشت :کوهی در ایوان/ قلاقیران:کوهی در ایلام/شاکه و خانمنصور: دو شاعر مشهور کوردی سرا /بانکول منطقه کوهستانی در ایوان/ کوشک: منطقه جنگی در ایوان
---------------
وقتی بغل این دل من خانه ی یار است
دیگر بگو ای غم، که مرا با تو چکار است
بگذار دراین شعر به هر واژه،بگویم
پاییز اگر آمده از لطف بهار است
تا کی بدوم در پی چشم آهوی این شهر
از دید من این خسته ترین نوع شکار است
یعقوب من! این گریه ی سنگین تو یعنی
برگشتن یوسف نه به بار و نه به دار است
تا کی بنشینم لب این بام و بگویم
این ماه, قرار است بیاید نه... قرار است!
می شد ز ترک خوردن لبهای تو پی برد
در ساوه ی لبخند تو،صد باغ انار است
بگذار نگاهت کنم از شوق و بگویم
دل کندن من از تو،فقط یک به هزار است...
#محمدحسین_حیدری_زرنه
اولی هم خوب بود..
درود بر شما