دوشنبه ۵ آذر
دستم التماس میکرد ازضریح شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲ ۰۶:۲۹ شماره ثبت ۱۲۰۴۶۳
بازدید : ۸۶ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
دستم التماس میکرد ازضریح
باران بود و، کوثری
واقعاً که بود ما را برد ،
بسوی واژه های سرسری ؟
واقعاً که بود ما را برد ،
بسوی واژه های ،
همه بی روسری ؟
که ما را برد بسوی ،
ظلمتِ کمیسری ؟
یکی آمده بود برای انتقام ،
به او گفتم : مگر تو قیصری ؟
مردی آمد گفت :
دراین خاکِ معطر،
بیگانه باید حکم نراند
گفتم کیستی ؟
گفت : رئیسعلی
اما بعد ازاو،
بیگانگان یکریز،
آمدند وحکم راندند ،
همچون باد صرصری
چه کم بودند آنهایی که عطری ناب داشتند
عطر باغ قمصری
یکریزِ دعا بود بر زبانم
عطر و بوی خوش ایمان را ،
برای کشورم ، تا حد اشباع ،
آرزو کردم و خواستم ازخدایم
گونه هایم اشک می ریخت و،
دستم التماس میکرد ازضریح
بهمن بیدقی 1402/3/1
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار سپاس | |
|
با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار سپاسگزارم از لطف و مهرتان شاد باشید | |
|
با سلام و عرض احترام آقای اکرمی بزرگوار سپاسگزارم شاد باشید | |
|
با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار سپاسگزارم مؤید باشید | |
|
با سلام و عرض احترام آقای اسکندری بزرگوار سپاس | |
|
با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار سپاسگزارم از لطف و مهرتان شاد باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.