خوشه چین از چشمِ تو،من مانده ام از دست تو
هر جا روی آنجا روم، من سایه ای از دست تو
آرام در خانقاه من، جامی بیاور یار من
در را ببند و رقص کن، جامی بیاور یار من
در هسته بودم تا کنون، در،بسته بودم تاکنون
چرخی بزن با هوش من، دلخسته بودم تاکنون
ساغر کجا پنهان شده، دلبر کجا حیران شده
باز آ به این سو از دلم، این گوشه هم ریحان شده
شرح کتاب عشق را عکسِ رخی از عشق را
آیینه را صافی بکن، قدری مثال عشق را
باران بیاور ابر من،بادی وزان در کوی من
طوفان بیاور یار من،نازی بزن در موی من
پیمانه ها را پر کنید، از تاک ها مِی سر کنید
از دوری مستانه ها، غم ها به جان ها سر کنید
شهری خراب از موی تو، جانی عذاب از روی تو
خود را به خاک انداز تو، شاهی گدا از روی تو
الفت گزین ای ماه من،بیننده احوال من
افتاده ام از آسمان، ای باعث اشکال من
من هم اگر در جنتم، یا هیچ گر در دوزخم
فرقی ندارد ماهِ من، من با تو خویشم جنتم
ای مرگ من ای یار من، افتاده در کنجی خزان
میترسی از من بهر چه، بازا به جانی در خزان
سوگند بر می های ناب، می میخورم هم صبح و شام
هوش مرا بستان که من،خون میخورم هر صبح و شام
صدها بهار از چشم تو، خورشید هم در دست تو
آتش بزن جان مرا، ای جانِ من در دست تو
آفرین و درود بر شما