(چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من)*
*حضرت حافظ
---------------------------------------------
گرچه من می دانم از او - او نمی داند زمن
هرچه از دل می نویسم - او نمی خواند ز من
دوستش دارم ولیکن او نمی داند مرا
هرکجا پیشش روم رویش بگرداند ز من
تا کجا باید صبوری کرد با این درد وغم
با غمش هر روز و شب دل را بلرزاند ز من
پیش غیر و آشنا از من بگوید قصه ها
عاقبت ترسم که شیطان را بترساند ز من
این طریق عشقبازی کردن ما بوده است
بعد من این قصه های تلخ می ماند ز من
-----------------------------------------
شب افروز 3/11/89
درود بر عزیزانم
من می خواستم همچون استاد عزیزم جناب سرخی
محیطی برای رقابتی شیرین بوجود بیاورم ولی انگار مشکلاتش زیاد است
از دوستان عزیز تقاضا دارم از نقد کوتاهی نکنند بخدا من شده روز ها منتظر نقد استاد سرخی مانده ام
ولی خوب ارزش داشته
آقا غلط یا درست کوتاهی نکنید
دوستتان دارم