سایه ای هستی و به من دوری
دیدنت هم ندارد امکانی
من ندانسته بودم آنجایی
وازچه رو بی سبب هراسانی
می دوم می دوم به دنبالت
می روی می روی شتابانی
آرزو می کنم که برگردی
تومرا ارجمند جانانی
درگلستان خاطرم انگار
غنچه های شکفته را مانی
من کویرم که تشنه ی آبم
توهمان قطره های بارانی
روزگار خزانی ام حتی
مژده ی شوکت بهارانی
من اگر با تو مهربان هستم
مهر ورزی به من دوچندانی
دروجودم تو قوت قلبی
درنهادم همیشه تابانی
همتت بخردی ودانایی
فرصتت صرف رفع حیرانی
دامنت محفل بهار است و
شورو اندیشه ی شکوفانی
می نهد پا نسیم در آنجا
باپیام از گلی و ریحانی
این تو هستی که در غم غیری
تودل دردمند ایرانی
می تکانی غبار قلبم را
در سکوت زمان به آسانی
گوهرخالصی هنرباری
مثل آن ابرهای نیسانی
سرزمین دلم تورا جوید
این توهستی که حکم میرانی
باز می گردی و همان لحظه
پاسخم می دهی که می دانی
ازنوای دلم خبر داری
نکته های نگفته می خوانی
گرچه از آرزوی من اکنون
نه بنا مانده و نه بنیانی
دور از دوستانت که باشی
پرت از مهر روزگارانی....
صفحه ی خاطره ورق می خورد
توی ذهنم تو صحنه گردانی...
صبح پستوی خاطراتم را
روشنای شکوفه زارانی
راه می افتی از ته دیدار
لابه لای هواس پنهانی
آسمان صاف شد هوا خندان
بعد می بینمت درخشانی
بوی عطر بهار نارنج است
طعم دیدار تو ، نمی دانی
بی تو بودن چقدر دشوار است
باشکوهی به کوه می مانی
دست من را گرفتی ورفتیم
مثل یک کودک دبستانی
بادبوی گلاب می پاشد
برسروروی بی گلابدانی
در فراز هوا همان لحظه
می کند مرغکی غزلخوانی
کم کمک از هوا فرود آمد
برسرتکدرخت عریانی
گفته بودم بمان که بی وقفه
باز می گردی و گریزانی...
دردمندند لحظه هایی که
دورازسمت دوستدارانی
حال آدم گرقته است انگار
طاقتت طاق می شود آنی
پشت البرز می لمد خورشید
من فقط هستم و بیابانی
بر لب آهنگ حسرتم مانده
می خورم غصه از پریشانی
نیستی در کنارم ولیکن
درمیان دلم گروگانی
چه عاشقانه امروزی و زیبایی..
نیستی در کنارم ولیکن
درمیان دلم گروگانی
لذت بردم
شاد و سلامت و ثروتمند باشید در پناه خدای مهربان