غمواره ی مولا
چه بگویم ،
ز غمواره ی مولا ؟
چه به روزگارِ مولا آوردند ،
که غم شد ،
غمِ همواره ی مولا
ولی با آنهمه غم ،
که بجزچاه شنید ، ناله ی مولا ؟
دراین دنیا ، غم شد سرمایه ی مولا
فقط شمعِ اشک مانْد و، به دُورش ،
پروانه ی مولا
اما ، نشده اینهمه تب ،
مانعِ مولا
او به عدل ،
شهره ی جهان شد
همه دنیاها شده خوشبو ،
ز بوی عطرِ خوبش و،
ریحانه ی مولا
دنیا یک چرخ و فلک بود برایش
اوهم ، حتی نامش ،
حرکت میداد و میدهد به ایمان
شور و شوقی یافته ایمان ،
ز اراده های چرخانه ی مولا
آنقدر او عروج کرده ،
که هفت آسمان شده ، خانه ی مولا
دنیا ، مزرعه ای بود برای ،
روحِ چون زارعِ مولا
لحظه لحظه ،
بذرعشق پاشید
مگرمیشود که یک لحظه تباه نگردد از کس ؟
ولی از برای او و خاندانش ، اینچنین بود
تا به آن حدی که انگار،
دنیای حقیقت شده افسانه ی مولا
ذره ذره ی رفتارش ،
چه خوب بود
اعتقاد حظ کرد ،
ز اعمالِ دانه دانه ی مولا
ایمان حظ کرد ،
ز روحِ زیبا و،
شجاعانه ی مولا
وقتی او را میدید دنیا ،
دین به سجده می افتاد ،
درمقابلِ صانعِ مولا
ای خوش آن ،
روحیه ی قانعِ مولا
جاذبه و دافعه ،
عملکرد خوشش بود
ز روی علم بود ،
شخصیتِ خوب و، دوگانه ی مولا
هیچ چیز نبود ،
برای بنده بودنش به الله ،
مانعِ مولا
ماوراء میدید و از او حظ میکرد
از سیطره ی روحِ تنومند و،
واله ی مولا
اینک متبرکیم همه ،
از وجودی که ،
در اوج بود و،
به اوج رفت
متبرکیم همه ،
به همین جامانده به دنیا ،
ماهِ او و،
نورِ چون هاله ی مولا
بهمن بیدقی 1402/1/19
صلی الله علیک یا امامی یا مرتضی علی