منم فرزند خاک آریایی
ابر سرباز یک رنگ و خدایی
به دستم یک کمان از جنس آرش
به آن یک بیرق سرخ رهایی
اگر دشمن خیال خام کرده
و گر زهر و سمی در جام کرده
به چشم خود ببیند میوه اش را
که پای خود به گل در دام کرده
عدو در لحظه ای نابود گردد
همه بود و نبودش دود گردد
در این سودای بی خیر و شرروار
ضرر پشت ضرر بی سود گردد
مکن بازی به یال شیر خفته
مبر خواب و خیال چون پیر خفته
اگر چنگش رسد جانت در آید
به سیخت می کشد چون طیر خفته
ز شوخی با بزرگ تر ها حذر کن
برو کار دگر فکر دگر کن
در این بازی که آغازش تو باشی
به ختمت می رسدکمتر خطر کن
بیا آرام نشین طفلک نادان
مکش بر سنگ خارا چنگ و دندان
مگس را چه به جولانگه سیمرغ
گدا را چه به اندازه ی خانان
مترسد شیر از آن عوعوی سگ ها
مرنجد سقف ایوان از تگرگ ها
به تار عنکبوت کی تو توانی
ببندی بر کشی کل و پلنگ ها
منم با غیرتم ایرانی مرد
همان کرد و لر و آذری مرد
ببین رد مرا در مرز ایران
عرب های جنوب سیستانی مرد
همه اقوام ما از یک نژادند
همه احمدی اند علی نهاد ند
همه ایرانی اند ایرانی مانند
همه اهل خدا خرم و شادند
زنده باد ایران