سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 17 اسفند 1403
    8 رمضان 1446
      Friday 7 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        جمعه ۱۷ اسفند

        بهاران

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۷ فروردين ۱۴۰۲ ۰۷:۳۵ شماره ثبت ۱۱۸۷۳۹
          بازدید : ۱۰۵   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        بهاران
         
        دراقیانوسِ وارونه ی آسمانِ آبی ،
        بهاران موج میزد
        جزر و مدّش ،
        گاهی خود را ،
        به دره های سرسبز و،
        گهی به اوج میزد
         
        طراوتش را گاهی ،
        به طاووس و گَهی به بزِ کوهی و،
        گَهی به شاخ های قوچ میزد
         
        طراوتش را گاهی ،
        به میوه های خوشمزه و گاهی ،
        به عسل های خوشمزه و ناب و،
        نوچ میزد
         
        بهار،
        جلوه ی زیبای عطوفتِ خدا بود
        بهار شعبده باز بود
        کبوتر میشد آن کلاه ،
        وقتیکه بهار،
        چوبِ سحرآمیزش را ،
        به پوچ میزد
         
        گَهی یکریزِ سعادت ،
        فوج فوج ،
        جاری بود در دشت
        گاهی آنهمه سعادت ،
        به یک تَن از قبیله ای ز آدم ،
        منتقل میشد
        چونکه ثابت کرده بود خود را ، محمد
        تمامیِ شرف ، درآن یگانه موج میزد
        درونش آنهمه عطوفت و مردانگی ها فوج میزد
        این چه زیباست که آنهمه بهاران ،
        درونِ جانِ کبریاییِ خدیجه و والامحمد ،
        به ارواحِ قریبشان و، پاکِ آن زوج میزد
         
        بهاران بوالهوس نبود
        ولی پُر از هوس بود
        بهاران ،
        خود را تبدیل نمود ،
        به ایمانی سرشار
        آدمی هم ،
        مؤمن تر میشد ،
        در بهاری سرشار
        ایمان در بهاران موج میزد
         
        موج سواری ،
        درمیانه ی نسیمی ،
        از زندگی سرشار،
        حال و عالَمی داشت
        ایمانِ خنده رو را می دیدم ،
        که افسونگر،
        میانِ آن اقیانوسِ آبی
        فارغ ازهر فکرِ بیراه ،
        موج سوارانه خودش را ،
        به میانِ اینهمه ، موج میزد
         
        بهمن بیدقی 1402/1/4
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۱۳:۴۶
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و پر معنی است
        دستمریزاد خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۵۲
        با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
        سپاس بیکران از لطف بیکرانتان
        سلامت باشید و شاد و مؤفق
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۰۴:۵۰
        درود بر شما زیبابود استاد عزیز جناب بیدقی عزیز 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۰۶:۳۱
        با سلام و عرض احترام آقای کاظمی نیک بزرگوار
        سپاس بیکران از لطف بیکرانتان
        سلامت باشید و شاد و مؤفق
        ارسال پاسخ
        فاطمه منشدی
        سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۵۴
        درودبرشاعر عزیز
        بسیار زیبا بود لذت بردم خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۵۱
        با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار
        سپاس بیکران از لطف بیکرانتان
        سلامت باشید و شاد و مؤفق
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۳۵
        درود برشما

        زیبا سرودید.


        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۸:۲۰
        با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
        سپاس بیکران از لطف بیکرانتان
        سلامت باشید و شاد و مؤفق
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ساسان نجفی(سراب)

        ت بارخدایا اا با تو سرافرازم و بی تو سرافکنده شدم اا وای بر این بندگیم مرگ بر این زندگیم اا مرده ی یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم اا بارخدایا کرمی از یم اخلاص نمی اا کز شرر عُجب و ریا آتش سوزنده شدم اا سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا اا وای که من غرق در این سیل خروشنده شدم اا خاک قدوم ولی ام میثم دار علی ام اا با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم
        محمد حسنی

        ی ااا من از پروانه ی فروزان قریب شمع را دوست دارم من آن عشقانه ی سوزان نجیب شمع را دوست دارم اما آنکه پروانه کرده ام که بار ها می کوبم و باز پروانه می مانم نوش از گل های گلستان پسِ شعله ست
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        یک بار دیگر خنده کن بر دامن نجوای باران اا در انتهای خلوت دلمرده ی سرد زمستان اا با من بمان تا آخرین ویرانی بی رحم طوفان اا دکتر سید هادی محمدی
        محمد حسنی

        نیمه دوم گاز از سیب مان ااا اما این بار بیشتر گاز بزن ااا چون عشق و حوای منی
        ساسان نجفی(سراب)

        در ته باغ درختی است دور از نگاه هرز آدما اا سیب هایش همه بکرو ناب و شیرین

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2