تقلای ماهیِ نوروزی
متأسفم برای خودم و شادیهایت و،
تقلایم ،
که ماهی ای بیرون افتاده از تُنگ ام
اگر کمکم نکنی تا برگردم ،
تا چند لحظه بعد ،
مرا لبالب با مرگ می بینی
چه کار کنم با اینهمه خفگیِ مماس با دلِ تَنگم ؟
لااقل بیا و از زجر نجاتم ده
درونِ تُنگ است هنوز تفنگم
تفنگِ ساچمه ای را پسری تُخس ،
تحویلِ سال گذشته به من عیدی داد
هیچوقت فکرنمیکردم عاشقِ شلیک اش بشوم
ولی دراینهمه بی نفسی ،
فقط به التماسِ پاشیدنِ مغزم و صدای بنگ بنگم
رها کن مرا ازاینهمه ننگ ام
یکعمر التماسم بهشت بود ، جهنم سرنوشتم شد
دلت به حالِ من کمی هم بسوزد
دیگر با خودم هم درجنگ ام
اگر نمیخواهی نجاتم بدهی پس لااقل مرا بکش
بکش مرا که منِ در ظاهر ماهی ،
روح وحشی ای دارم
انگار که درّنده همچون پلنگ ام
یادِ عطوفتِ هفت سینِ خوب نوروزی بخیر
وقتی که همه آن عواطف را می بوسیدم
با بوسه به جداره ی بلورینِ تُنگ ام
اما تا چند لحظه بعد ،
همه انعطافم آنچنان خشک میشود ،
که فکرمیکنی مجسمه ای از ماهی ،
زجنسِ سنگ ام
یک قوسِ خشکی که دلها به حالش میسوزد
نسوزد
که دلِ عاطفه ، زمرگِ دشمن هم میسوزد
این دمدمای آخری مرگ را با دست پس میزنم و،
زندگی را با پا پیش
که شاید زندگی بیفتد باز درچنگم
درمیانه ی اینهمه کابوس ،
صدای چنگ می آید
روحِ خودم را می بینم که نوازنده ی چنگ ام
چه خبره دراین دنیای هزارتوو ؟
دوباره میانِ تضادها شناور شده ام
شاید طبیعی ست ،
برای کسی که اعمالِ بد وخوب را باهم داشته
حالی دارم همچون حالِ مردی اَعرافی
حال ، به جهنم میبرندم یا به بهشت ؟
نمره ی اعمالِ خوبم باهزاران ارفاق 10 شده و،
نمره ی اعمال بدم باهزاران اغماض 10
دیگر نمیدانم حتی ،
بی رنگم یا کمرنگم یا حتی پُررنگم
فقط درونِ خود مچاله شده ام ،
دوباره همچون جنین
درمیانه ی سرم مالامال ،
ازصدای سرسام آورِ زنگم
داد میزنم آری اقرارمیکنم :
من هیچگاه عاقل نبوده ام و،
به نوعی بنده ای مشنگم
آری دراین رهِ زیبای آسمانی ،
اقرارمیکنم :
که آخرهم در دنیای امتحان ،
کسر آوردم
با این باله های لَنگ ام
کنون هم دراین سکرات ،
منگِ منگم
دگر دوست دارم به هیچ چیز فکر نکنم
بگذارید به جهنمِ اعمالم بسوزم
آری اینطور بهترست
روحم کنجِ دیواره ها و سقفِ اتاقی تَنگ ،
به تُنگ زل زده بود
دستی نمیدانم ازکجا پیدایش شد
فقط میدانم که دستِ تو نبود
سریع با عطوفتی هرچه تمامتر
مرا انداخت در تُنگ ام
صدای یا مقلب القلوب ،
در تُنگ به گوشم خورد
گریه و خنده ام به هم آمیخت
بی صدا نعره کشیدم ،
به شکرانه خدا را
چقدر وسیع شده بود ،
این دلِ کوچولوی ،
همیشه برای ماوراء تَنگ ام
بهمن بیدقی 1401/12/27
بسیار زیبا و پر معنی است
امید بخش
سال نو مبارک