جای مِی از خونِ جگر خوردنَم
زنده ولی درخودِ من مردنم
خاله زنک بازیِ من با خودم
از تو گلایه به خودم بردنم
من خودِ تنهایی و غم دیدنم
دلخوشی و شادیِ کم دیدنم
بعد تو ویرانیِ یک زلزله
در خودم اندازه یِ بَم دیدنم
زیر فشار غم تو زادنم
جای تو دل را به خودم دادنم
هی به زمین خوردن و هی پا شدن
با همه کس بی تو در افتادنم
بی جهت از هر طرفی بارها
نیش زبان خوردنم از مارها
طعم مَلَس دادنِ من بعدِ تو
ترسم از اندیشه یِ کفتارها
با همه کس حوصله سر رفتنم
از همه کس سمتِ تو در رفتنم
تیغ و تبر گشتن هر خاطره
با رگ خود بعد تو وَر رفتنم
بیشتر از فلسفه منطق شدن
بیشتر از آینه یِ دِق شدن
سگ شدن از اینهمه ولگردی و
پیرو اندیشه یِ صادق شدن
ریشه خود را به تَبر دادنم
تن به قضا و به قدر دادنم
سوره یاسین شدنِ حرفِ تو
گوش به اندازه یِ خَر دادنم
خسته از اندازه یِ تنهایی یَم
بدتر از آنی که تو میدانی یم
گیجِ معمای نگاهت شدم
اینکه چه اندازه تو می خواهی یم
مثل فلسطین شدم ,اشغالی یم
زیر لگدهایِ بد اقبالی یم
منتظرم تا تو تمامم کنی
این من و این دستِ پُر از خالیم
درود به شما خانم بیرانوند
از ارسال این شعر مدتها می گذرد .
دلسرودهای خوب بود. بدون ایراد وزنی . ریتمیک بود مولانا با این وزن میرقصید
پایانش کشف جالبی داشت و مانند شاهنامه پایانش خوش بود. به عبارتی خوش افبال بود.
قالب شعر غزل نیست چهارپارهای زیباست . اما نمی دانم چرا به سه مصراع قافیه دادهای در حالیکه چهارپاره قافیهاش در مصراعهای زوج است.
در بند ماقبل آخر یک اشتباه قافیه داری
خسته از اندازه یِ تنهایی یَم
بدتر از آنی که تو میدانی یم
گیجِ معمای نگاهت شدم
اینکه چه اندازه تو می خواهی یم
( میدانییم،میخواهییم ) با هم جور نیستند.میشه مصراع یک و دو در این بند جابجا کنی یا تغییری در آن بدهی
موفق باشید