رباعی

                  رباعی
۱)
برف آمد و دل هوای بوران گرفت
سیل آمده از دیده و دامان گرفت
چون خورد تلنگری به خونابه دل
امواج بر آشفته و طوفان گرفت
۲)
گه بغض گلوییم و گهی فریادیم
سرویم که از ترس تبر افتادیم
آهی که بر آریم ز دل شیرین است
بر کوه و کمر زدیم چون فرهادیم
۳)
سرگشته میان لشکر دیو و ددیم
همواره در انتظار احوال بدیم
در کشتی طوفان زده چون گم شدگان
دستی به سر هر خس و خاشاک زدیم
۴)
گر دیو رود ددی به بازار آید
بدتر که رود بدی به بازار آید
این دد که کمی کهنه شود در بازار
آن دیو دوباره بر سر کار آید

۵)
خیرت که بما نمیرسد شر مرسان
بر کرسی سرد هیزم تر مرسان
خرسند از آنیم که مس می مانیم
کن مرحمتی بما دگر زر مرسان

۶)
گفتی که بمن نان بدهی نانم رفت
در راه تو هم دین و هم ایمانم رفت
 در کلبه ما گر سر و سامانی بود
آتش بگرفت و سر و سامانم رفت

۷)
گفتم که دگر شعر کتابت نکنم

 تیغم بزنی هیچ حسابت نکنم
گر نوش مرا به نیش پاسخ دادی
حیف است که با نیش کبابت نکنم

#امیر_وحدتی_یگانه