می ترسم
من از روزی نفیرش می شود غمبار، می ترسم
و کوکب را سیاهی می کشد بر دار، می ترسم
دراین شعرم که شاید بَهْ بَهی دارد و یا رنجی
نمی دانم؛ ولی از نقطه ای سیّار، می ترسم
قلم با جوهری خالص به کرسی در قضا بِنْشست
نوشتَ از خونِ دل کز قفلِ بر افکار، می ترسم
جفا کاری به قرآن را به تشویقی مَدارَش خوش
که مستی را گذر آید و از احضار، می ترسم
کتاب از مرّ ِ قانون را، نوشتن ها که قانون است
ولی از خطّ ِ بی رنگش و آن افرار، می ترسم
کبوتر های عاشق را نمی بینی دراین بازار
من از رفتارِ تلخندی دراین کردار، می ترسم
من از غوغا و آشوبی که در آوازِ کفتر هاست
جدایی را سرودن در چم از دیّار، می ترسم
نمی ترسم من از افعی که زهرش حکمتی دارد
ولی مال از یتیمی، لقمه در افطار، می ترسم
نمی ترسم من از گرگی که چنگالش عیان باشد
من از اشباحِ مظنون، پرده بر رخسار، می ترسم
نمی ترسم من از کفتارِ خون آشامِ بدهیبت
من از آوازِ واهی بندِ در افسار، می ترسم
به قبرستان گذر کردم شبانگاهی مرا آموخت
نه از مردن، ولی از همدمی سَحّار، می ترسم
چه می گویم در این خلوت مگر هوشم برفت از سر
که از خانانِ در والا بِلا هوشیار، می ترسم
محمد گلی ایوری
پ.ن
حقیقتی لازم به ذکر است که: از فرمایشات جناب استاد محمدی اطلاع پیدا کردم که ردیف بکار رفته در سروده فوق ((می ترسم))، توسط حضرت صائب تبریزی استفاده شده است؛ و واقعاً بی اطلاع بودم. بنده در مقابل عظمت آن مرد بزرگ عرض ادب و ادای احترام کرده و بر ذکر نام چنین گوهری نیز مباهات می کنم.
همه از مار و من از مهره این مار میترسم
بلای مرغ زیرک دام زیر خاک میباشد
ز تار سبحه بیش از رشته زنار میترسم
از آن چون شبنم گل خواب در چشم نمیگردد
که از چشم تماشایی بر این گلزار میترسم
به گرد چشم او گشتن چو مژگان آرزو دارم
ز خوی نازک آن نرگس بیمار میترسم
ز خواب غفلت صیاد ایمن نیستم بر جان
شکار لاغرم از تیغ لنگردار میترسم
خطر در آب زیر کاه بیش از بحر میباشد
من از همواری این خلق ناهموار میترسم
ز بس نامردمی از چشم نرم مردمان دیدم
اگر بر گل گذارم پا ز زخم خار میترسم
چه باشد پشت و روی اژدها در پله بینش
نه از اقبال میبالم نه از ادبار میترسم
ز تیر راست رو چشم هدف چندان نمیترسد
که من از گردش گردون کجرفتار میترسم
سرشک گرم را در پرده دل میکنم پنهان
بر آب این گهر از سردی بازار میترسم
بد از نیکان و نیکی از بدان پر دیدهام صائب
ز خار بیگل افزون از گل بیخار میترسم
حضرت صائب تبریزی
درود بر شما جناب ایوری
الهام خوبی بود از شعر حضرت صائب تبریزی
ای کاش در پی نوشت اشاره میکردید
بمانید به مهر و بسرایید